۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

خطبه ای جعلی (تطنجیه) مورد استناد بهائیت

« ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون » ( بقره : 6 )
در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند چه بیمشان دهی و چه بیمشان ندهی برایشان یکسان است ( آنها ) نخواهند گروید .
یکی از علائم نادانان و بی عقلان این است که هر خبری را که نزد آنها می برند ، بدون اینکه راجع به صحّت آن تحقیق کنند ، خبر را قبول و طوطی وارانه آن را تکرار می کنند . مخصوصاً اگر آن خبر مطابق میلشان باشد که دیگر سر از پا نمی شناسند و فوراً قبول کرده و همه جا آن را می گویند . یکی از مصداق های بارز این افراد ، کسانی هستند که خبری را بدون اینکه درباره آن تحقیق کنند به ائمه (ع) که معصوم از خطا و اشتباه هستند ، نسبت می کنند که علاوه بر اینکه بی عقلی خود را ثابت می کنند ، نشان می دهند که قدرت تشخیص صحیح از خطا را ندارند .بدتر از این افراد نیز وجود دارند . آن کسانی هستند که با اینکه افرادی به آنها بگوید این خبر دروغ است ، باز هم ، بخاطر اینکه آن خبر مطابق میلشان است آنرا نقل قول می کنند و به معصوم نسبت می دهند و با این کارشان ، خود را در ردیف « دشمنان ائمه معصوم » قرار می دهند .
خطبه ای جعلی به نام خطبه تطنجیه (این خطبه را به جهت اشتمال بر جمله «أنا الواقف على التطنجین» که به معناى دو خلیج از آب است و یا به معناى دنیا و آخرت است، خطبه تطنجیه خوانده‏اند.
ــ مقاله نگاهی به خطبة الافتخار و خطبه تطنجیه ، مسعود بید آبادی ) یکی از همین خبرهایی است که افرادی بدون تحقیق آن را پذیرفته اند و همانند طوطی آن را نقل قول می کنند . در این خطبه که به امیر المومنین (ع) نسبت داده می شود ، به طرز عجیبی غلو شده که تصور آن مشکل است .
اکنون می خواهیم بدانیم این خطبه ، سند صحیح و قابل قبولی دارد و به قول معروف ببینیم آیا می توان چنین خطبه ای را به امیرالمومنین نسبت داد و یا اینکه این خطبه همانند تعداد کثیری از احادیث دیگر از جعلیّات غالیان است که به آن حضرت نسبت داده شده :
این خطبه در « المجموع الرائق » سید هبة‏اللّه موسوى، تألیف 703 ق، و « مشارق أنوار الیقین » بُرسى و « إلزام الناصب » بارجینى درج شده است. (مقاله نگاهی به خطبة الافتخار و خطبه تطنجیه ، مسعود بید آبادی ) اولین مطلبی که در این بحث باید به آن پرداخت این است که این خطبه سند ندارد و به اصطلاح مُرسَل است ( حدیث مرسل به حدیثی گفته می شود که سند متصلی که به معصوم برسد ندارد . )
حدیث مُرسَل نیز در حکم حدیث جعلی است از این جهت که به هر دو ( حدیث جعلی و حدیث مرسل ) نمی توان اعتماد کرد . به طور واضح تر از قرن هشتم تا زمانی حضرت علی (ع) نزدیک 700 سال فاصله است و تعداد راویان این حدیث می بایست حدوداً 15راوی باشد ( شیخ کلینی متوفای 329 ه .ق احادیث کتاب کافی را با 4 یا 5 راوی به امام صادق که متولد سال 83 هجری قمری بوده است ، می رساند ) و ما نمی دانیم که آیا این 15روای افراد معتبری بوده و یا اینکه افرادی غالی و یا کذاب و ضعیف و مجهول بوده اند که احتمال معتبر بودن همه آن افراد بسیار کم است و در نتیجه اعتبار حدیث در حدی نیست که بتوان به آن اعتماد کرد .
از این جهت نمی توان با آن چیزی را به اثبات رسانید . اینکه به حدیث مرسل نمی توان اعتماد کرد ، به عنوان مطلبی بدیهی مورد قبول همه علما است اما برای اینکه خوانندگان محترم اطمینان خاطر پیدا کنند که میزان اعتبار این احادیث بسیار کم است با کمک علم ریاضی ، اعتبار این احادیث را بدست می آوریم : اگر تعداد راویان ، 1 نفر باشد و 4 حالت برای این راوی فرض کنیم ( حسن ، ثقه ، ضعیف ، مجهول ) که تنها دو حالت آن مورد قبول ما باشد ( حسن و یا ثقه ) نتیجه آن می شود که از 4 احتمال ، 2 احتمال برای ما قابل قبول است و 2 حالت دیگر قابل قبول نیست . ( یعنی 50% احتمال صحیح بودن حدیث وجود دارد )
حال اگر تعداد راویان ، 2 نفر باشد و همان 4 حالت برای هر راوی فرض شود ، 16 حالت ( 4 بتوان 2 ) مختلف بوجود می آید که تنها 4 حالت آن ( 2 به توان 2 ) برای ما قابل قبول است . ( یعنی 25% ) اگر تعداد راویان ، 3 نفر باشد و همان 4 حالت برای هر راوی فرض شود ، 64 حالت ( 4 بتوان 3 ) مختلف بوجود می آید که تنها 8 حالت آن ( 2 بتوان 3 ) برای ما قابل قبول است . ( یعنی 5/12% ) همانطور که می بینیم هر چه تعداد راویان زیاد شود درصد قابل اعتماد برای ما کم می شود به طوری که با زیاد شدن 1 راوی در صد مورد اعتماد ما نصف می شود . اکنون در مورد موضوع ما که دارای 15 راوی است ، و اگر برای هر راوی 4 حالت فرض شود ، 1073741824 ( 4 بتوان 15 ) حالت مختلف بوجود می آید که تنها 32768 ( 2 بتوان 15 ) حالت برای ما قابل قبول است . ( یعنی احتمال صحیح بودن حدیث 000030517578125/0% است . ) می بینیم که احتمال صحیح بودن حدیث بسیار بسیار کم است در حدی که می توان آن را صفر فرض کرد . ( عدد مزبور به سمت صفر میل می کند )
اکنون برای اطمینان خاطر بیشتر خوانندگان در مثال 15 راوی که مورد نیاز ما بود فرض می کنیم که از 4 حالت ممکن برای هر راوی ( حسن ، ثقه ، ضعیف ، مجهول ) ، سه حالت آن مورد قبول ما باشد . در حقیقت فرض کرده ایم ( البته فرض صحیحی نیست ) راوی مجهول نیز مورد اعتماد ماست . در این صورت 1073741824 ( 4 بتوان 15 ) حالت مختلف بوجود می آید که تنها 14348907 ( 3 به توان 15 ) حالت آن مورد قبول ماست . در این صورت احتمال صحیح بودن حدیث 013363461/0 % است که برای عقلا ، چنین درصدی به هیچ وجه قابل قبول نیست . این محاسبات برای آن بود که خواننده متوجه ضعیف بودن چنین احادیثی بشود . در نزد علمای اسلام دقت ، از این محاسبات بسیار بالاتر است . بدین شکل که اگر در این 15 راوی ، 14 روای آن صحیح باشند و تنها یک راوی آن مجهول الحال باشد یعنی ندانیم که آن فرد ، شخص قابل اعتمادی بوده یا خیر ، آن روایت مورد قبول نیست . همانند سلسه زنجیری که اگر همه حلقه ها محکم و سالم باشد و تنها یک حلقه آن ضعیف باشد و مثلاً بجای آهن از نخ باشد هیچ عاقلی به این زنجیر اعتماد نمی کند و از آن استفاده نخواهد کرد . مشخص است اهمیت کلام معصوم و جانشین خدا در زمین بسیار بالاتر از زنجیر مورد استفاده انسان هاست و چون نسبت دادن سخنی به معصوم است ، چنین دقتی لازم و ضروری است و اگر این دقت نبود دیگر تشخیص سخن معصوم از غیر معصوم غیر ممکن بود . برای خوانندگان روشن گشت که این حدیث را به هیچ وجه نمی توان به امیرالمومنین (ع) نسبت داد و اگر کسی مضامین آن را خوب ! می داند دلیلی بر این نیست که این سخنان از حضرت علی (ع) باشد .
مقاله ای در مورد این خطبه توسط جناب آقای مسعود بید آبادی نوشته شده که در مجله علوم حدیث شماره 25 چاپ شده است .نویسنده مزبور خود قبول دارد که این حدیث سند قابل قبولی ندارد از این رو در ابتدای سخنش می گوید : « خطبه تطنجیه نیز از خطبه‏هاى منسوب به امیرالموءمنین(ع) است که در نهج‏البلاغه نیامده است ... » و این خطبه را مستقیم به حضرت امیر (ع) نسبت نداده است بلکه با تردید آنرا منسوب به حضرت علی (ع) دانسته است .
و همچنین در اواسط مقاله می نویسد : « ... از حیث سند قابل خدشه است » و در اواخر مقاله می گوید : « اى کاش خدشه در سند برخى از این روایات مى‏نمودند، ولى مدلول آن را انکار نمى‏کردند » جناب بید آبادی تمام بحثش راجع به قسمتی از محتوای خطبه است و محتوای آن را موافق اخبار دیگر می داند ولی برای ما روشن است که سخنی که می دانیم احتمال ضعیفی دارد که از معصوم باشد و دلیل محکم در دست داریم که این حدیث را نمی توان به آن حضرت نسبت داد لازم نیست راجع به محتوای آن بحث کنیم . اگر این خطبه موافق اخبار معتبر دیگر است که در همان اخبار معتبر می خوانیم و به همان اخبار معتبر استناد می کنیم و اگر مطابق با اخبار معتبر نیست که دیگر بحثی باقی نمی ماند و خطبه را کنار می گذاریم . اساساً بحث راجع به محتوای حدیثی بی اعتبار در نزد عاقلان کاری بیهوده و ناپسندیده است . چرا که سخن معصوم برای ما اهمیت دارد نه هر سخنی که بگوش ما برسد .
حال باید از جناب بیدآبادی سوال کرد اگر بنده نیز مطالبی بگویم و به صورت خطبه بنویسم و به امیر المومنین نسبت دهم و شما نیز بدانید این خطبه را بنده گفتم و از حضرت امیر نیست ، آیا باز هم درباره محتوای سخنان بنده بحث می کنید در حالی که می دانید این سخنان از معصوم نیست ؟! آیا احتمال 999/99% مجعول بدون خطبه تطنجیه برای شما کافی نیست ؟! برای بنده جالب است این مقاله در مجله « علوم حدیث » چاپ شده است ولی بررسی سند خطبه که از مهم ترین کارهای حدیث شناسی است صورت نگرفته است . ایشان در اواخر این مقاله نوشته اند : « انکار این قبیل از روایات به اعتبار مضمون و مدلول، انکار فضایل اهل بیت عصمت و طهارت و انکار مقامات معنوى آنهاست. اعراض از همه این روایات، به عقیده نگارنده، ظلم به اهل بیت(ع) است. » به نظر ما ، نسبت هر کلام و هر سخن به ائمه اطهار (ع) ظلم به ایشان است و غلو کردن در حق آن حضرات کاری بسیار بس ناشایست و در حد کفر است و بنا به گفته نهج البلاغه : حضرت امیر فرمودند :
« هلک فی رجلان محب غال و مبغض قال » دو تن به خاطر من به هلاکت رسیدند : دوست افراط کننده و دشمن دشنام دهنده . در حدیثی دیگر می خوانیم که امام صادق فرمودند : بی شک سخن کسانی که حضرت علی (ع) را بنده گناهکار می دانند برای آن حضرت آسان تر و قابل تحمل تر از قول کسانی بود که به وی نسبت ربوبیت می دهند ( اثبات الهداة ج 3 ، ص 753 ، حدیث 31 ) و همچنین در حدیث دیگری از امام صادق (ع) نقل است : « (غلاة) بدترین خلق خدا هستند و بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان هستند » ( اثبات الهداة ج 3 ص 772 )نسبت دادن سخنانی به ائمه معصومین که بوی غلو می دهد و همچنین اعتبار ندارد ، در حقیقت ظلم به آنهاست .
افرادی دیگر ، این خطبه جعلی را بازیچه دست خود قرار داده اند و می خواهند مسائل اعتقادی را با چنین خطبه ای به اثبات برسانند .

هیچ نظری موجود نیست: