۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

آیا بهائیت یک دین الهی است؟

ما شيعيان با توجه به حروف مقطعه قرآن كريم توانسته ايم جمله اي را بدون تكرار حروف مقطعه بسازيم كه اين جمله از اين قرار است: ( علي مع الحق و الحق مع العلي ) . بهائيان اين جمله را كه از قرآن كريم به دست آمده است را قبول دارند و آن را نشانه اي براي بزرگ دين بهايي كه نامش علي است ميدانند. كه ما شيعيان و مسلمانان اين را نشانه از حكمت خداوند ميدانيم و اينگونه توصيف مينماييم كه اگر مثلا منظور خداوند از حروف مقطعه در قرآن كريم اين جمله بوده است منظورشان علي بهايي نبوده است بلكه حضرت علي ابن ابي طالب بوده است. اگر به غير از اين بود، خداوند از حضرت علي (ع) در سوره مائده آيه 55 تمجيد نميكرد ( انما وليكم الله و رسوله و الذين ءامنوا الذين يقيمون الصلواة و يؤتون الزكواة و هم الراكعون )همانا ولي خدا و رسول او كساني هستند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات ميدهند. شآن نزول اين آيه در مورد حضرت علي (ع) ميباشد كه آن حضرت در حال ركوع بودند و وقتي يك سائل از كنار او رد شد، آن حضرت در حال ركوع انگشتر خود را در آورده و به آن فرد سائل ميبخشد.* پس به اين ترتيب استفاده بهاييان از اين مورد براي اثبات دين خود قابل قبول نيست و اين مورد براي دين آنها صدق نميكند.
ما يكي از دلائلي را كه براي اثبات دين خود يعني اسلام ميدانيم اين است كه در همه اديان الهي هميشه خداوند به پيامبر آن دين بشارت دين و پيامبر بعدي را ميداده است. همانطور كه حضرت عيسي (ع) بشارت ظهور حضرت محمد (ص) و آخرين دين يعني اسلام را داده است. خداي بزرگ در اين خصوص در سوره الصف آيه 6 قرآن مي فرمايند:
وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ (و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق‏كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده ( تورات) مى‏باشم، و بشارت‏دهنده به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نام او احمد است!» هنگامى كه او ( احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى است آشكار»! )
پس اگر دين بهائيت الهي بود بايد از طرف يكي از پيامبران الهي بشارت داده ميشد ولي اينگونه نبود و حضرت محمد ( در روز غدير خم بشارتي را به كل جهان دادند كه حضرت علي (ع) را به عنوان پيشواي بعد از خود و امام امت اسلامي معرفي نمودند) و اين امامت تا حضرت مهدي (عج) ادامه يافت كه در اينجا بحث قائميت پيش خواهد آمد كه بعدا در موردش صحبت خواهيم كرد.
مورد ظهور قائميت در بهائيت اين است كه از همان جمله اي كه از حروف مقطعه قرآن به دست آمده است ميباشد. بدين ترتيب كه اگر حروف ابجد اين جمله را به دست آوريم برابر با 1260 ميباشد، يعني همان سالي كه پيامبر بهائيت ظهور كرد. اين مورد كاملا منتفي است به چند دليل:بهائیان معتقدند که حضرت عیسی (ع) شهید شده اند و آن حضرت را شهید میدانند كه خود مسيحيان حضرت عيسي (ع) را شهيد نميدانند و ميگويند كه آن حضرت به آسمان ها رفته است . (در اينخصوص خدا در سوره نساء آيه 157 تا 159 قرآن مي فرمايند:
وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا «157» بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا «158» وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا «159»
و گفتارشان كه: «ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم!» در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند; لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند; و قطعا او را نكشتند! (157) بلكه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است. (158)و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش به او ( حضرت مسيح) ايمان مى‏آورد; و روز قيامت، بر آنها گواه خواهد بود. (159)
حال اگر بهائیان قرآن را قبول داشته باشند باید آیات آن را و تمام آن را قبول داشته باشند و به آن عمل کنند. و اگر هم که آن را قبول ندارند نباید طبق حروف ابجد حروف مقطعه و مضرب ۱۹ حروف مقطعه دین خود را اثبات کنند. ( یا رومی روم / یا زندی زند )
حضرت مهدي (ع) كه آخرين ذخيره الهي است غيبت كرده اند. در تمام روايات اسلامي و مسيحي مربوط به ظهور حضرت قائم اينگونه آمده است كه وقتي حضرت قائم(عج) ظهور مينمايند حضرت عيسي (ع) نيز در ركاب آن حضرت ظهور نموده و از ياران آن حضرت ميباشند.( البته منبع اين مطلب فعلا در دسترس نيست و در اولين فرصت كه پيدا كردم براتون ميذارم.) حال بهائيان پيامبر خود را قائم مينامند و ميگويند كه او قائم است. اگر واقعا چنين بود بايد حضرت عيسي (ع) نيز ظهور ميكردند و با وجود چنين تكنولوژي جهاني همه از ظهور اين پيامبر بزرگ الهي با خبر ميگشتند. پس پيامبر بهائي همان قائم نيست و اصلا احاديث قائميت در مورد ايشان صدق نميكند.
يكي ديگر از دلايل اديان الهي معجزات پيامبر همان دين است. همانگونه كه سحر حضرت موسي (ع) ( يد بيضا - تبديل شدن عصاي آن حضرت به مار وحشي و باز كردن آب رودخانه نيل براي عبور قوم بني اسرائيل) را داشتند، حضرت عيسي (ع) در گهواره سخن ميگفتند و بيماران كور را شفا ميدادند، حضرت محمد (ص) ماه را دو نيمه كردند ( شق القمر ) - و بسياري از موارد ديگر كه احتياج به گفتن نيست و همه ميدانند و احتياجي هم به منبع ندارد. حال ما از بهائيان ميخواهيم كه فقط يك معجزه را از پيامبر خود به ما معرفي كنند كه اثبات شده باشد. اگر واقعا اينگونه باشد او نيز پيامبر است زيرا كه معجزه فقط مخصوص پيامبران الهي است.در مورد آيه 245 سوره بقره كه توسط بهائيان گفته شده است كه كلمه يبسط به اشتباه با حرف (ص) و با كلمه يبصط نوشته شده است و همچنين در سوره اعراف آيه 69 ولي در سوره مائده آيه 11 و در سوره شوري آيه 12 اين كلمه با حرف (س). اين يعني تناقض با حرف (س) و (ص) در دو كلمه مشابه. در جواب اين صحبت هم ميتوان گفت كه اولا خود پيامبر و ائمه معصومين خود كاتبان قرآن نبوده اند و فقط پيامبر متن قرآن را براي مردم بازگو مينمودند. حال 2 راه ميماند. يا اينكه از اول غلط املايي بوده و يا اينكه عمدي و به دستور الهي بوده است.در صورتي كه اين غلط املايي باشد قابل توجه است كه قرآن مجيد در زمان حكومت حضرت علي (ع) به طور كامل جمع آوري گرديد و ممكن است از طرف اشخاصي باشد كه در آن زمان سهوا و يا به طور عمدي و از روي دشمني اين كار را كرده اند. نمونه اين كار را ميتوان به واقعه غدير و جنگ خوارج اشاره كرد. در واقعه غدير طبق كتب رسمي اولين كساني كه به حضرت علي (ع) امامت را تبريك گفتند طلحه و زبير بودند ولي همان دو نفر شب دفن پيامبر نقشه امام جايگزين را كشيدند. و آن دو نفر از سران جنگ خوارج بودند كه با حضرت علي (ع) به قشون پرداختند.نمونه بارز اين قضيه را ميتوان به ماجراي ضربت زدن به حضرت علي (ع) مثال زد كه ابن ملجم كه از ياران نزديك حضرت علي (ع) بود وي را مورد اصابت شمشير خود قرار داد و موجب شهادت آن حضرت گشتند. در اين مورد هم ميتوان گفت كه شايد شخص يا اشخاصي در هنگام كتابت و يا جمع آوري قرآن كريم قصد ايجاد تفرقه و نزاع ميان مسلمانان را داشته اند كه شايد در آن زمان موفق به اين كار نگشته اند و اكنون اين براي بهائيان مورد نطق قرار گرفته است. ولي اگر سهوا و از جانب خداوند منان اين كار صورت گرفته باشد لازم به ذكر است كه در كار خداوند نميتوان دخالت كرد. اين شبيه مثلي ميماند كه بگوييم چرا خداوند نماز صبح را 2 ركعت و نماز ظهر و عصر و عشاء را 4 ركعت و نماز مغرب را 3 ركعت دستور نموده اند. خود من به شخصه از ايراد و ايجاد نطق در اين زمينه عاجزم و نميخواهم نعوذ بالله حرفي بزنم كه كفر خداوند كرده باشم. هرچند كه خداوند رئوف و مهربان است. پس نميتوان در كار خداوند دخالت نمود و بهتر است بدانيم كه هر كاري حكمتي دارد و بدون خواست خداوند هيچ كاري امكان پذير نيست ( خشت اول چون نهد معمار كج - تا ثريا ميرود ديوار كج ) و بار كج هيچوقت به منزل نميرسد. چه بسا كه از ابتداي خلقت تا كنون هم انسانهاي خوب بوده اند و هم انسانهاي بد . ولي فقط تنها چيزي كه باقي مانده است حق بوده و هست و مطمئن باشيد كه عدالت هيچوقت از بين نخواهد رفت.