پيوند و همكاري بهائيت با رژيم پهلوي ـ كه تاريخ، آن را به دو ويژگي «فساد» و «وابستگي» ميشناسد ـ از واقعيات آشكار تاريخ است. اين همكاري و تعامل، كه به نحو «فزاينده» تا آخرين لحظات عمر آن رژيم ادامه داشت، سابقهاي حتي بيش از عمر سلطنت پهلوي داشت و به سالها پيش از كودتاي 1299 ميرسيد.
اسناد و مدارك تاريخي حاكي است كه، محفل بهائيت در ايران، مدتها پيش از كودتاي «انگليسي» سوم اسفند 1299، توسط مهره نشاندار خويش: حبيبالله عينالملك (پدر هويدا نخستوزير مشهور عصر پهلوي»، رضاخان را كشف و به سر جاسوس بريتانيا در ايران (سراردشير ريپورتر يا اردشير جي) براي انجام كودتا معرفي كرد. جز اين، عوامل ديگري نيز از بهائيان با كودتاچيان همكاري داشتند كه پس از پيروزي كودتا حتي به كابينه سيدضياء (رهبر سياسي كودتا) راه يافتند. پارهاي گزارشها حاكي است كه رضاخان نيز متقابلاً (در تعهداتش به انگليسيها) وعدههايي درباره ميدان دادن به اين فرقه در ايران داده بود. در زير به معرفي عناصر بهائي ذينقش در كودتا ميپردازيم:
الف) حبيبالله عينالملك:
عينالملك ( پدر عباس هويدا)از بهائيان سرشناس است كه پدرش (ميرزارضا قناد شيرازي) «از حوارين عباس افندي»1 يعني سرعبدالبهاء (پيشواي بهائيان) و اصحاب سرّ وي بودو تا دم مرگ به وي ارادت داشت. 2 ادوارد براون مينويسد: «محمدرضا شيرازي يكي از چند تن رازدار بهاء است كه پس از وي عهدهدار حفاظت رسالت اسرار بهائيت ميشود». 3 او يكي از 9 تن بهائياني است كه عباس افندي دو روز پس از مرگ بهاء وصيتنامه (دست كاري شدهي ) بهاء را در حضور آنان گشود و امر به خواندن آن كرد. 3
پيوستگي و تقرب خاص ميرزا رضا قناد به پيشواي بهائيت، به پسرش عينالملك امكان داد كه مدتي در جواني، منشي و مباشر عبدالهاء باشد. 5 عينالملك در اثر تمريناتي كه كرده بود. خطي نزديك به خط عباس افندي داشت. 6 فاضل مازندراني (از مبلغان مشهور بهائي) مينويسد: «آقا محمدرضا قناد... از مخلصين مستقيمين اصحاب آن حضرت [عباس افندي] شد تا وفات نمود. مدفنش در قبرستان عكا7 است و از پسرانش: ميرزا حبيبالله عينالملك كه به پرتو تأييد و تربيت آن حضرت، صاحب حسن خط و كمال شد و همي سعي كرده و كوشيد كه شبيه به رسم خط مبارك نوشت و در سنين اوليه نزد آن حضرت كاتب آثار و مباشر خدمات گرديد، بعداً شغل دولتي و مأموريت در وزارت خارجه ايران يافت و پسر ديگرش ميرزا جليل خياط در عكا و هم از دخترش كه در شام شوهر نمود، مآل با سعادت و رضايتي بروز نكرد. »! 8
يادداشت، كوتاهي از عباس افندي در دست است كه طي آن از پيروانش در تهران ميخواهد براي عين الملك كاري دست و پا كنند و براي اين كار، به دليل انتساب عينالمك به ميرزا رضا قناد، «اهميت» قائل ميشود. 9 ظاهراً با همين سفارشها و حمايتها است كه عينالملك «وارد كادر وزارت خارجه» گرديده و «مدت مديدي» در كشورهاي عربي (سوريه، لبنان و عربستان) كنسول ميشود و تا پيش از جنگ جهاني (دوم) فعالانه به اين كار ادامه ميدهد و در عين حال « به او مأموريت داده ميشود كه در كشورهاي عربي به گسترش و تبليغ بهائيت بپردازد». 10 با اين بستگي و پيوستگي، صحت شايعاتي نظير اين كه نام فرزند عينالملك (اميرعباس هويدا) را عباس افندي برگزيده11 و حتي نام وي در اصل غلامعباس بوده است، چندان دور از ذهن به نظر نميرسد.
عينالملك، تحصيلكرده «مدرسه امريكاييهاي بيروت» بود كه «همانجا زبانهاي عربي، انگليسي و فرانسه را آموخت». 12 سپس راهي پاريس شد و در آنجا با سردار اسعد بختياري (از سرداران مشروطه سكولار) ملاقات كرد. پس از چندي معلم فرزندان اسعد شد و به دستياري او از احمدشاه لقب عينالملك گرفت. چندي بعد، نقشي تاريخي ( به زيان اسلام و ايران و سود استعمار) ايفا كرد: كشف و معرفي رضاخان به سرجاسوس بريتانيا (سراردشير ريپورتر يا اردشير جي) براي رهبري نظامي كودتاي سوم اسفند 1299.
محمدرضا آشتياني زاده، وكيل پراطلاع مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي، ميگويد: حبيبالله رشيديان (مستخدم سفارت انگليس و عامل مشهور بريتانيا در ايران) برايم نقل كرد كه چند سال قبل از كودتاي 1299، به دستور كلنل فريزر انگليسي، بيشتر روزهاي هفته صبح به «منزل عينالملك كه از متنفذين و كملين فرقه بهائيه بود و با وي سوابق دوستي و صحبت داشتم» ميرفتم در آنجا با اردشير جي آشنا شدم و اردشير جي روزي به عينالملك گفت: «از شما خواهشمندم كه با محفل بهائيان به مشورت بنشينيد و از آنها بخواهيد تا صاحب منصبي بلند قامت وخوشقيافه پيدا كنند و به شما معرفي نمايند و شما آن صاحب منصب را با من آشنا كنيد، اما به دو شرط، اولا اين كه آن صاحب منصب نبايد صاحب منصب ژاندارم باشدو حتماً بايد صاحب منصب قزاق باشد. ثانيا َ شيعه اثني عشري خالص نباشد ـ كه ارباب اردشير جي، مخصوصاً جمله اخير را باز تكرار كرد و براي بار دوم گفت كه آن صاحب منصب نبايد شيعه اثنيعشري خالص باشد. رشيديان گفت: پس از آن ملاقات، عينالملك، رضاخان را با اردشير جي آشنا كرد و اردشير وسيله آشنائي رضاخان با فريزر ميشود و فريزر او را به ديگر انگليسيهاي دستاندركار كودتا، چون هاوارد، اسمايس، و گاردنر ـكنسول انگليس در بوشهر ـ معرفي مينمايد». 13
گفتني است: عينالملك كه زمان نخستوزيري سيدضياء جنرال قنسول ايران در شامات بود، روز ششم فروردين 1300 شمسي (يعني 12 روز پس از كودتا) با روزنامه لسانالعرب (شامات، 16رجب 1339 ق) مصاحبهاي به عمل آورد و ضمن ستايش كودتا، از سيدضياء به عنوان يكي از «رجال بزرگ و كاري» ايران ياد كرد كه «براي احياي روح تاريخي ايران و ترقي دادن ايرانيان.... نهايت كفايت را دارا ميباشد» و افزود كه با وي سابقه رفاقت و معاشرتي «12 ساله» دارد14 (يعني از آغاز مشروطه دوم، با سيدضياء، دوست و معاشر است). 15
همينجا بيفزاييم كه: اديبالسلطنه رادسر، رئيس شهرباني سفاك رضاخان، نيز كه ترور مشهور و نافرجام شهيد مدرس در اوايل سلطنت رضاخان را منتسب به او ميدانند، برادرزن همين جناب عينالملك، يعني دايي عباس هويدا بود. 16
ب) موقر الدوله:
بهائي سرشناس ديگري كه در كودتاي سوم اسفند نقش داشت و پس از انجام آن نيز در كابينه برآمده از كودتا ( به رياست ضياءالدين طباطبايي» عضويت داشت، ميرزا علي محمدخان موقرالدوله بود كه از «افنان» يعني خويشاوندان مادري علي محمد باب محسوب ميشد. 17 موقرالدوله، كه اندكي پس از كودتاي 1299 درگذشت قبلاً سركنسول ايران در بمبئي (در سال 1898)، نماينده وزارت خارجه در فارس (1900) و حاكم بوشهر18 (1911 ـ 1915) بود و در كابينه سيدضياء نيز وزارت فوايد عامه و تجارت و فلاحت را بر عهده داشت. وي علاوه بر خويشاوندي با باب، با عباس افندي و شوقي نيز خويشي داشت، ميرزا هادي، داماد عباس و پدر شوقي، پسردايي موقرالدوله بود. 19 اهميت موقرالدوله بين بهائيان تا آنجا است كه عباس افندي در مكاتيب20 خود فصلي را به وي اختصاص داده است.
موقرالدوله ضمناً پدر حسن موقرافنان ياليوزي (1980 ـ 1908 م) از گويندگان سابق بخش فارسي راديو بيبيسي لندن21 (و به قولي، بنيادگذار اين بخش) و از سران طراز اول بهائيت است كه رياست محفل ملي روحاني بريتانيا را در سالها 1960 ـ 1937 بر عهده داشت و در 1957 توسط شوقي افندي، رهبر بهائيان، به عنوان يكي از «ايادي امرالله» منصوب شد. 22 و پس از مرگ شوقي نيز «چند سال عضو هيأت ايادي امرالله مقيم» فلسطين اشغالي بود. 23
حسن موقر، همچنين از نويسندگان مشهور بهائيت است و آثار متعددي درتاريخ زندگاني باب و بهاء و عبدالبهاء و مسائل مربوط به آنان (همچون كتاب ادوارد گرانويل براون و ديانت بهائي، طبع 1970) دارد و افزون بر اين، مشوق برخي از كتب مشهور و معاصر اين فرقه بوده است. 24
ج ) افراد ديگر:
همكاري بهائيان با كودتاچيان سوم اسفند به افراد فوق محدود نميشود و حسن نيكو (مبلغ پيشين بهائي كه به اسلام گرويد و كتابي بر ضد فرقه نوشت) پس از شرحي راجع به ضديت ارامنه داشناك با مسلمانان در ايران و عثماني مينويسد: «وقتي سيدضياءالدين [طباطبايي نخستوزير كودتا] مصدر كار شد و خواست بلديه [شهرداري] تأسيس كند. ايپكيان [همكار ديرين سيدضياء در روزنامه رعد و شهردار منصوب از جانب سيددر دوران نخستوزيري]... فوري بهائياني را كه از معارف اخراج شده بودند به روي كار آورد و به علاوه، چندين نفر ديگر را هم در بلديه وارد نمود، در صورتي كه هزاران نفر ديگر با لياقتتر بودند و حق تقدم داشتند. » 25
سيدمحمد كمرهاي (ليدر دموكراتهاي ضد تشكيلي و از مخالفان قرارداد وثوقالدوله)، به سابقه همكاري ايپكيان، با بهائيها در وزارت معارف زمان وثوقالدوله اشاره دارد: «... منتصرالدوله [شاغل در وزارت] معارف را ديده، گفت: كاسپيار ايپكيان، مقاله نويس ]روزنامه] رعد26، رئيس تفتيش معارف شده و نصيرالدوله ]وزير معارف وثوقالدوله] مثل نوكر، حاضر خدمات و با او اغلب در خلوت است و آنچه بهائي است جزو مفتشين مدارس زنانه و مردانه نموده، من جمله اشراقه خانم زن ابناصدق يا ابهي27 و منيره خانم و امثالهما را براي مدارس زنها و ديگر از بابيها را براي مدارس مردها و تمام بودجه و سياست وزارت معارف با او است و ارامنه خودشان ميگويند كه كاسپار ايپكيان بابي و از دين ما خارج است. » 28
ماه عسل رژيم پهلوي و بهائيت
پيوند بهائيت با رژيم پهلوي، خصوصاً در زمان محمدرضا و سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد، به اوج خود رسيد و در دو دهه آخر سلطنت وي، آنان به بالاترين مقامات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي ايران دست يافتند.
سپهبد عبدالكريم ايادي، عنصر مشهور بهائي، در مقام پزشك مخصوص شاه و رئيس بهداري ارتش نفوذي تام در دربار پهلوي يافت و پست مهم نخستوزيري نيز به مدت نزديك به 14 سال در اختيار عباس هويدا (فرزند همان عينالملك) قرار گرفت. افزون بر اين دو، ميتوان سياههاي بلند از مقامات مهم سياسي و نظامي و امنيتي رژيم در نيمه دوم سلطنت محمدرضا ارائه داد كه توسط اعضاي اين فرقه اشغال شده است. همچون: منصور روحاني (وزير آب و برق و نيز كشاورزي)، عباس آرام (وزير خارجه)، سپهبد اسدا.. صنيعي (آجودان مخصوص محمدرضا در زمان وليعهدي و وزير جنگ و نيز وزير توليدات كشاورزي و مواد مصرفي در زمان سلطنت وي)، غلامرضا كيانپور (وزير دادگستري)، منوچهر تسليمي (وزير بازرگاني و اطلاعات)، دكتر منوچهر شاهقلي پسر سرهنگ شاهقلي موذن بهائيها (وزير بهداري و علوم)، هوشنگ نهاوندي (وزير علوم، رئيس دانشگاه تهران و شيراز، رئيس دفتر فرح و يكي از اركان حزب شه ساخته رستاخيز)، فرخرو پارساي (وزير آموزش و پرورش)، سپهبد پرويز خسرواني (فرمانده ژاندارمري ناحيه مركز در جريان كشتار 15 خرداد 1342، آجودان فرح، معاون نخستوزير و رئيس سازمان تربيت بدني و مدير عامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگي)، دكتر شاپور راسخ (رئيس سازمان برنامه و بودجه)، پرويز ثابتي (معاون سازمان امنيت و «مقام امنيتي» مشهور)، ارتشبد جعفر شفقت (رئيس ستاد ارتش)، سپهبد عليمحمد خادمي (رئيس هيأت مديره و مدير عامل هواپيمايي ملي ايران «هما») ودر ردههاي پايينتر: مهتدي، از بهائيان كاشان (عضو دفتر مخصوص فرح پهلوي)، ايرج آهي (رئيس دفتر شهرام سپهرينيا پسر اشرف)، نويدي (معاوف دكتر اقبال رئيس شركت نفت)، ايرج وحيدي (معاون شهرسازي و مسكن)، منوچهر وحيدي برادر وي (معاون شهرسازي و مسكن)، مهندس مجد (معاون فني وزارت كار)، پرتو اعظم (مدير كل امور اجتماعي وزارت كار)، خانم نبيل (عضو دفتر دكتر نهاوندي)، و...
برآنچه گفتيم، بايد ارتباط ديرين و تنگاتنگ ميان برخي از نخستوزيران عصر پهلوي نظير حسين علاء و اسدالله علم با بهائيان و محافل آنها را افزود و چهرههايي چون هژبر يزداني (سرمايهدار «لمپن مآب» مشهور)، حبيب ثابت ميليونر مشهور، مشهور به ثابت پاسال (رئيس محفل ملي بهائيان ايران، صاحب پيشين راديو تلويزيون و نيز مالك كارخانه پپسي كولا)، مهندس ارجمند (رئيس كارخانه ارج)، عباس رادمهر (رئيس كارگزيني بانك پارس) و مهدي ميثاقيه (سرمايهدار و صاحب استوديو ميثاقيه) را نيز كه بر شريانهاي اقتصادي و هنري كشور در آن روزگار چنگ انداخته بودند بدان اضافه كرد.
در آن ميانه، مناصب و مقامات فرهنگي كشور آماج حمله خاص بهائيان قرار داشت و در اين باره، علاوه بر وزارت پيشگاني چون: دكتر منوچهرشاهقلي (وزير علوم)، هوشنگ نهاوندي (وزير علوم و رئيس دانشگاههاي شيراز و تهران) و فرخرو پارسا (وزير آموزش و پروش) كه فوقاً از آنها ياد شد، ميتوان به اسامي زير اشاره كرد: ذبيح قرباني، بهائي فراماسون (رئيس دانشگاه شيراز)، مهندس هوشنگ سيحون (رئيس دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران)، دكتر علي محمد ورقا (مدير گروه جغرافي دانشگاه تربيت معلم)، دكتر ايرج ايمن، (رئيس مؤسسه تحقيقات تربيتي همان دانشگاه)، دكتر علي توانگر و دكتر منجذب (استادان دانشكده اراك در زمان پهلوي) و....
حضور وابستگان به فرقه در مصادر مهم و حساس سياسي، فرهنگي، نظامي و... ضمناً بستر مساعدي را براي گسترش فعاليت تبليغي آنان در مهد تشيع ايجاد كرد كه از آن تا ميتوانستند سود جستند.
پينوشتها:
1. معماي هويدا، عباس ميلاني، ص 53.
2. ظهورالحق، فاضل مازندراني، جلد 8، قسمت دوم، ص 1138.
3. تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني)، بهرام افراسيابي، به نقل از Material for Study the Babireligion. p. 20.
4. كشفالحيل، عبدالحسين آيت، چ 4: ج 3، ص 126.
5. تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني)، بهرام افراسيابي، صص 723 ـ 722؛ كشفالحيل، آيتي...، ص 211.
6. براي مشاهده خط عينالملك ر. ك. اسنادي از عملكرد خاندان پهلوي، رضا آذريشهرضايي، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1381، ص 12.
7. مركز سابق بهائيت در فلسطين اشغالي.
8. ظهورالحق، جلد 8، قسمت دوم، ص 1138، تعريض به ميرزا جليل خياط (= جليل افندي: برادر عين الملك و از بهائيان حيفا)در نوشته فوق از آن رو است كه وي از بهائيت برگشت. ر. ك. كشف الحيل، چ 4: 3/224.
9. معماي هويدا، صص 5453.
10. مجله چهرهنما، شماره 29 رمضان 1350.
11. اليگارشي يا خاندانهاي حكومتگر ايران، ج 4، خاندان هويدا، گماشته صهيونيسم و امپرياليسم، ابوالفضل قاسمي، ص 85.
12. معماي هويدا، ص 52.
13. ر. ك. «سوابق رضاخان و كودتاي سوم حوت 1299»، محمدرضا آشتيانيزاده، به اهتمام سهلعلي مددي، تاريخ معاصر ايران، كتاب سوم، زمستان 1370، ص 107.
14. اسناد مؤسسه تاريخ معاصر ايران، ش 24 تا 1139 ـ 28 ك.
15. اسناد و مكاتبات تيمور تاش وزير دربار رضاشاه (1312 ـ1304 ه. ش)، تهيه و تنظيم: مركز اسناد رياست جمهوري...، به كوشش عيسي عبدي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1383، ص 56.
16. ر. ك، اليگارشي...، ابوالفضل قاسمي، همان، 4/80.
17. سفرنامه سديد السلطنه، ص 399.
18. و به قول آهنگ بديع، ارگان بهائيان [سال 1353، ش 330، ص 35] «سالها حاكم بنادر و ولايات خليج فارس بوده» است.
19. جستارهايي از تاريخ بهائيگري در ايران...، عبدالله شهبازي، همان، ص 18.
20. ج 3، صص 241 ـ 238.
21. گوهر، سال 2، ش 11 و 12، بهمن و اسفند 1353، مقاله استاد محيط طباطبائي؛ بهائيان، محمدباقر نجفي، كتابخانه طهوري، ص 379.
22. ر. ك. جستارهايي از تاريخ بهائيگري در ايران...، عبدالله شهبازي، مندرج در: تاريخ معاصر ايران، س 7، ش 27، پاييز 1382، ص 18؛ آهنگ بديع، سال 16 (1340ش)، ش 3، ص 72؛ 1353، ش 330، ص 35.
23. آهنگ بديع، 1353، ش 330، ص 35.
24. درباره آثار باليوزي و اهميت آن نزد بهائيان، ر. ك، مقاله هوشنگ رأفت، مندرج در مجله آهنگ بديع، سال 1353، ش 330، ص 37 ـ 35.
25. فلسفه نيكو، چاپ 2: مؤسسه مطبوعاتي فراهاني، 2/198.
26. متعلق به سيدضياءالدين طباطبايي، عامل كودتاي انگليسي حوت 1299 شمسي.
27. از ايادي چهارگانه عباس افندي در تهران. 28. روزنامه خاطرات سيد محمدكمرهاي، به كوشش محمدجواد مرادينيا، نشر و پژوهش شيرازه، تهران 1382، 2/847.
۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه
۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه
ناگفتههايى از بهائيت
شايد هيچ تحليلي گوياتر از اسناد موجود در بررسي ماهيت فرقه بهائيت و اقدامات مخرب و انحرافي پيروان آن وجود نداشته باشد. نوشتار حاضر، به بيان ناگفتههايي از بهائيت براساس بعضي اسناد اختصاص يافته است.
تاريخ معاصر ايران، ناگفتههاى بسيارى دارد كه از جمله آنها، نقش مخرّب فرقه بهائيت در تحولات سياسى، اقتصادى و اجتماعى ايران است و شرح آن فرصتى بسيار گسترده مىطلبد. آنچه در اين مجال در پى آنيم، اشاره به ناگفتههايى از فعاليت اين فرقه است.
خوشبختانه، بر اساس اسناد بهجامانده از دوران رژيم پهلوى، اطلاعات بسيار ارزشمندى از فعاليتهاى خيانتآميز سران اين فرقه در دسترس محققان و پژوهشگران قرار گرفته است، [1] ضمن اينكه، خاطرات روشنگرانه عدهاي از مطلعان، نظير مرحومان فضلالله مهتدى معروف به صبحى، عبدالحسين آيتى (آواره سابق)، حسن نيكو و ديگران، كه سالها از نويسندگان و مبلغان زبده بهائيت بوده و سپس تائب شده و به دامان اسلام برگشتهاند، مىتواند خلأهاى پژوهشى اسناد را جبران نمايد.
نفوذ و فعاليت گسترده بهائيان در سطوح بالاى دستگاه ادارى كشورمان در زمان سلطنت محمدرضا پهلوى بر كسى پوشيده نيست. [2] ضمن اينكه در عصر پهلوى، پيوندهاى مستحكم و آشكارى بين سران اين فرقه و رژيم اشغالگر قدس وجود داشت. همزمان با دوران نهضت ملى نفت به بعد، بهويژه سال 1332، فعاليت گسترده و سازماندهىشدهاى از طرف بهائيان در كشورمان آغاز شد. متقابلاً در همان سالها واعظ شهير، مرحوم حجتالاسلام فلسفى، در سال 1334 به اشاره و دستور آيتاللهالعظمى بروجردى سخنرانيهاي روشنگر و پرشوري عليه بهائيت انجام داد كه (بهرغم مخالفت شديد دستهاي از مسئولان عالىرتبه رژيم، نظير اسدالله علم) از راديو پخش شد و درواقع يكى از عكسالعملهاي مهم نيروهاى مذهبى در مقابل گسترش فعاليت فرقه ضاله بود. [3]
اسناد موجود، نكات مهمى از برنامههاى بلندمدت بهائيان در اين مقطع را فاش ميسازد. اولين برنامه بلندمدت فرقه از سال 1332 شروع شد و در 1342 به پايان رسيد. با رحلت مرحوم آيتالله بروجردى، همزمان با اجراى سياستهاى مورد نظر امريكايىها توسط محمدرضا پهلوى در ايران، بهائيان هم فعاليتهاى خود را شدت بخشيدند.
در قسمتى از گزارشى كه سال 1344 درباره برنامه دهساله فرقه تهيه (و به نظر شاه هم رسانده) شده چنين آمده است: "... به طورى كه فوقاً به عرض رسيد، از مفاد نامهها و بخشنامههاى صادره محفل مركزى چنين استنباط مىگردد كه هدف نهايى، ازدياد وابستگان به فرقه بهائى و تا حداكثر امكان نفوذ در تمام قسمتها و نقاط كشور به خصوص در ميان مردم دهات و ايلات و عشاير است.... " در دستوراتى كه محفل بهائيان صادر كرده بود راهكارهاى رسيدن به اهداف مورد اشاره، ارائه شده بود كه از جمله آنها، راهاندازى محافل بهائى در نواحى فاقد محفل، و داير كردن كلاسهاى رفع اشكال و نيز گردآورى "هرگونه كتب خطى يا مطبوع كه داراى مطالبى درباره افكار و عقايد، روحيات و خصوصيات مرسوم و عادات يا هرنوع اطلاعات ديگرى راجع به عشاير و ايلات" و ارسال آن به مركز ميباشد. [4]
از موضوعات جالب توجه، همزمانى پايان برنامه دهساله اول بهائيان با اوجگيرى نهضت اسلامى ملت ايران به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنها امام خمينى(ره) است. امام و ساير علما و مراجع، معتقد بودند كه سران بهائيت در ايران، عمال اسرائيلاند و لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى (مصوّبه دولت عَلَم) بيشتر براى هموار ساختن راه نفوذ اين فرقه در كشور طراحى شده است: "حساسيت موضوع، زمانى روشن مىشود كه دانسته شود بهائيان، ايران را بعد از اسرائيل دومين سرزمين بهائيان، و آن را مركز قيام و تسخير جهان مىدانستند. آنها با چاپ نقشه ده ساله خود اهميت ايران را براى بهائيان نشان دادند. "[5]
در بهار سال 1342 دوهزار نفر زن و مرد بهائى با مساعدت دولت ايران (يعنى همان كابينه اسدالله علم، كه به دستور امريكا، قيام ملت در 15 خرداد همين سال را به خاك و خون كشيد) از طريق فرودگاه مهرآباد به لندن رفتند تا در هشتم ارديبهشت در يك اجتماع پانزدههزار نفرى براى معارفه گروه نُه نفرى رهبرى اين فرقه شركت جويند. [6]
اقدام نادرست و خلاف شرع و عرفى كه خروش اعتراضآميز امام خمينى را به دنبال داشت: "از چيزهايى كه سوء نيت دولت حاضر را اثبات مىكند، تسهيلاتى است كه براى مسافرت دوهزار نفر يا بيشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر يك پانصد دلار ارز دادهاند و قريب 1200 تومان تخفيف در بليط هواپيما دادهاند، به مقصد آنكه اين عده در محفلى كه در لندن از آنها تشكيل مىشود و صد درصد ضدّ اسلامى است شركت كنند. در مقابل براى زيارت حجاج بيتالله الحرام چه مشكلات كه ايجاد نمىكنند و چه اجحافات و خرجتراشيها كه نمىشود"؟![7]
پنج روز پس از سركوب خونين قيام پانزده خرداد نيز محفل ملى بهائيان تهران نامه تشويقآميزى به تيمسار سرتيپ پرويز خسروانى (فرمانده ژاندارمرى ناحيه مركز در زمان كشتار پانزده خرداد، و بعدها آجودان فرح، معاون نخستوزير و رئيس سازمان تربيت بدنى، و نيز مديرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگى) نوشت و طىّ آن، قيام حقطلبانه ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنان امام خمينى را "تجاوز اراذل و اوباش و رجاله" و "سوء عمل جهلاى معروف به علم"! ناميد و ضمن "تقدير" از "زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار" نوشت: "تاريخ امر بهائى آن جناب را در رديف همان چهرههاى درخشان و نگهبان مدنيت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود"![8]
در چنين شرايطى بود كه امام خمينى، در پيامها و اعلاميههاى كوبنده خويش بهائيان را عمال اسرائيل ياد كرد و با روشنگريهاي خود، خواب خوش آنها، و قدرتهاى مستبد و جهانخوار حامىشان در داخل و خارج كشور را، برآشفت: "اين جانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مىكنم. قرآن كريم و اسلام در خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد در معرض قبضه صهيونيستهاست كه در ايران به شكل حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مىكنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مىكنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسى يهود است. [9] و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأييد مىكنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود سكوت نمىكنند و اگر كسى سكوت كند، در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول... است. "[10]
به گواه اسناد موجود، محفل بهائيت، براى رسيدن به اهداف مهمتر خويش، برنامه ديگرى تهيه كرد كه اجراى آن از اواخر سال 1343، يعنى پس از تبعيد امام (به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون) آغاز گرديد. برنامه دوم بهائيت، كه نُه ساله بود، تا سال 1354 ادامه يافت و مىتوان گفت كه در طول اين برنامه، با حمايت شاه، امريكا و اسرائيل، تمامى اركان رسمى كشور در اختيار بهائيان قرار گرفت. در 1351 طبق اسناد ساواك، 112 تن از امراى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى از بهائيان بودند. "بهائيان در مدت كوتاهى چنان رشد كردند و مشاغل حساس را به اشغال خود درآوردند كه در كابينه هويدا نُه وزير بهائى" حضور داشتند. [11]
از اسناد و گزارشهاى موجود در مركز اسناد انقلاب اسلامى چنين روشن مىشود كه هر چه دوران شروع انقلاب اسلامى نزديكتر مىشد نفوذ روزافزون و همهجانبه اين فرقه استعمارى در تمامى اركان حكومت افزونتر ميگشت. به علاوه جسارت و جرئت بهائيان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهى افزايش مىيافت، تا جايى كه به وابستگى خود به بيگانگان افتخار ميكردند و از بيان علنى اين امر ابايى نداشتند. در گزارش زير از سال 1356 آمده است: "طبق اطلاع، اخيراً شخصى به نام شهرام عيسىخانى، دانشجوى سال اول رياضى دانشكده علوم دانشگاه آذرآبادگان، در كلاس درس، ساير دانشجويان را به قبول مسلك بهائيت تشويق و چنين اظهار مىدارد كه دولت شوروى و انگليس مخفيانه به بهائيان پول مىدهند كه تا كميته بهائيان را تقويت كنند. ما نيز افراد بهائى، بهويژه اشخاصى را كه به اين مسلك بپيوندند از نظر تأمين مسكن و كمكهزينه زندگى حمايت و كمك مىكنيم. "[12]
در همين زمينه، گزارش بسيار جالبى از جلسه بهائيان شيراز وجود دارد كه مراحل پيشرفت و اهداف واقعى فعاليت بهائيان در ايران و خواسته اصلى ايشان را بهخوبى نشان مىدهد. قسمتى از گزارش ساواك از سخنان فردى بهائى به نام ولىالله لقمانى چنين است: "اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. "
راهكارهايى كه فرد بهائى فوق ارائه داده جالب است: "در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هرچه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند، ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد"![13]
در ادامه، چند سند تاريخى در خصوص برنامه اول و دوم بهائيت در كشورمان در دهههاى 1340 و 1350 شمسى آورده شده است:
سند شماره 1:
نسخه شماره چهار و چهار يك
به 20 هـ 4[14]
از 321
شماره: 1242/321
تاريخ: 5/4/48
گيرندگان: 302ــ310
موضوع: فعاليت بهائيان
به قرار اطلاع، در جلسه هفتگى مورخ 25/4/48 بهائيان كه در خيابان سبلان كوچه كرمى پلاك 27 تشكيل گرديده بود، شخصى به نام واحديان ضمن صحبت درباره امور مذهبى اظهار داشته است: "كارهايى كه اكنون به دست اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر صورت مىگيرد هيچ كدامش روى اصول دين اسلام نيست، زيرا خود شاه به تمام دستورات بهائى آشنايى دارد و حتى ايشان با اشرف پهلوى در دوران كودكى در مدرسه بهائيان در خيابان اميريه كه در آن زمان از مدارس عالى تهران بود درس خواندهاند و دليلش آن است كه عكس آن زمان شاه و اشرف هماكنون موجود است كه ايشان ايستادهاند و قبل از اينكه به كلاس درس بروند دعا مىخوانند. حالا مردم احمق مىگويند شاه بهائى است؛ چكار مىتوانند بكنند. فلسفى بالاى منبر مىگويد شاها مواظب باش ببين دكتر شما چه شخصى است، كارها را به دست بهائيان ندهيد. ولى اين گفتار اثرى ندارد ــ هماكنون تيمسار صنيعى، وزير جنگ، و تيمسار شيرينسخن بهائى هستند و هرچه نزديكتر شويد مىبينيد كه چه كارهاى مهمى به دست بهائيان است. چرا؟ براى اينكه آنها بيشتر مىفهمند."
تحقيق پيرامون موارد زير مورد نياز است:
1ــ تعيين صحت و سقم موضوع؛ 2ــ واحديان شناسايى و مشخصات بيشترى از وى اعلام دارند؛ 3ــ گردانندگان جلسات مزبور چه كسانى هستند و هدف از تشكيل اين جلسات آيا جنبه مذهبى دارد يا فعاليتهاى ديگرى در پوشش مذهب [است؟]؛ 4ــ در جريان جلسات مورد بحث قرار گرفته و نتيجه را به موقع اعلام دارند. [15]
سند شماره 2:
طبقهبندي حفاظتي: خيلي محرمانه
گزارش خبر
صفحه يك از يك
صفحه شماره يك از چهار
1ــ به: 321
2ــ از: 7 هـ[16]
3ــ شماره گزارش: 7596/ هـ
4ــ تاريخ گزارش: 18/2/50
منبع: 1699
تاريخ وقوع: 11/2/50
تاريخ رسيدن خبر به منبع: 11/2/50
تاريخ رسيدن خبر به رهبر عمليات محل: 12/2/50
موضوع: بهائيان
جلسهاى با شركت نُه نفر از بهائيان ناحيه 15 شيراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زير نظر آقاى لقمانى تشكيل گرديد. بعد از قرائتنامه، آقاى ولىالله لقمانى در مورد اديان جهان و آمار آنها و شهداى بهائيت سخن گفت. وى اضافه كرد آقايان بهائيان بهتر است بيشتر مطالعه نمايند و از روى حقيقت قضاوت كنند تا بفهمند معنى بهائيت كه امروز آزادى بيشترى دارند يعنى چه؟
در زمان قديم، احبّاء نمىتوانستند بگويند ما بهائى هستيم و نمىتوانستند تبليغ كنند. اگر هم مبارزهاى مىنمودند، فوراً آنها را مىكشتند، ليكن اكنون آن تعصبها كنار گذاشته شده است. اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هر چه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد.
نظريه يكشنبه: [17] اظهارات شنبه مورد تأييد است. درياني.
نظريه چهارشنبه: صحت اظهارات شنبه مورد تأييد است.
نظريه 7/ هـ ــ نظريه چهارشنبه مورد تأييد است. م
بايگاني شود.... [18]
پينوشتها
[1]ــ رك: آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت.
[2]ــ محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امامخميني، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377، ص231
[3]ــ براي شرح ماجرا رك: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، ويرايش علي دواني، محمد رجبي و محمدحسن رجبي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، ص190 به بعد.
[4]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت در آذربايجان.
[5]ــ روحالله حسينيان، سه سال مرجعيت شيعه در ايران (1343ــ1341)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1384، ص179؛ عنوان نقشه دهساله چنين نوشته شده است: "وقت قيام و خروج و هجوم و جوش و خروش و كفاح و تسخير مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانيان است (شوقي افندي)، وظايف 19گانه محفل روحاني ملي ايران در اجراي نقشه دهساله. " (رك: سند شماره 3)
[6]ــ محمدحسن رجبي، همان، صص278ــ277
[7]ــ امامخميني، صحيفه نور، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361، ج1، ص44
[8]ــ رك: سيدحميد روحاني، نهضت امامخميني، ج1، تهران، عروج، چاپ 15، 1381، ص 1516، سند شماره 266
[9]ــ ميدانيم كه تلويزيون ايران، در عصر پهلوي، پيش از آنكه در اختيار دولت قرار گيرد، در تملك حبيب ثابت، بهائي سرمايهدار و صهيونيستمآب مشهور، قرار داشت.
[10]ــ امامخميني، همان، ج1، ص34
[11]ــ روحالله حسينيان، همان، صص186ــ185
[12]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت آذربايجان، سند شماره 1030 ــ 21 ــ 55 به تاريخ 7/3/1356
[13]ــ روحالله حسينيان، همان، ص183، سند شماره 13
[14]ــ "20 هـ"، اداره ساواك تهران؛ 310، دفتر اداره يكم عمليات و بررسي (وابسته به اداره كل سوم: "امنيت داخلي" سازمان ساواك؛ و 321 نيز اداره دوم عمليات و بررسي آن سازمان، بخش دانشگاه تهران است.
[15]ــ آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي.
[16]ــ مقصود از 7 هـ ساواك استان فارس است.
[17]ــ شنبه، منبع نفوذي ساواك؛ و چهارشنبه، رئيس سازمان اطلاعات و امنيت منطقه و رئيس اداره كل ساواك است. مقصود از 7 هـ نيز ساواك استان فارس است. [18]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت تهران.
تاريخ معاصر ايران، ناگفتههاى بسيارى دارد كه از جمله آنها، نقش مخرّب فرقه بهائيت در تحولات سياسى، اقتصادى و اجتماعى ايران است و شرح آن فرصتى بسيار گسترده مىطلبد. آنچه در اين مجال در پى آنيم، اشاره به ناگفتههايى از فعاليت اين فرقه است.
خوشبختانه، بر اساس اسناد بهجامانده از دوران رژيم پهلوى، اطلاعات بسيار ارزشمندى از فعاليتهاى خيانتآميز سران اين فرقه در دسترس محققان و پژوهشگران قرار گرفته است، [1] ضمن اينكه، خاطرات روشنگرانه عدهاي از مطلعان، نظير مرحومان فضلالله مهتدى معروف به صبحى، عبدالحسين آيتى (آواره سابق)، حسن نيكو و ديگران، كه سالها از نويسندگان و مبلغان زبده بهائيت بوده و سپس تائب شده و به دامان اسلام برگشتهاند، مىتواند خلأهاى پژوهشى اسناد را جبران نمايد.
نفوذ و فعاليت گسترده بهائيان در سطوح بالاى دستگاه ادارى كشورمان در زمان سلطنت محمدرضا پهلوى بر كسى پوشيده نيست. [2] ضمن اينكه در عصر پهلوى، پيوندهاى مستحكم و آشكارى بين سران اين فرقه و رژيم اشغالگر قدس وجود داشت. همزمان با دوران نهضت ملى نفت به بعد، بهويژه سال 1332، فعاليت گسترده و سازماندهىشدهاى از طرف بهائيان در كشورمان آغاز شد. متقابلاً در همان سالها واعظ شهير، مرحوم حجتالاسلام فلسفى، در سال 1334 به اشاره و دستور آيتاللهالعظمى بروجردى سخنرانيهاي روشنگر و پرشوري عليه بهائيت انجام داد كه (بهرغم مخالفت شديد دستهاي از مسئولان عالىرتبه رژيم، نظير اسدالله علم) از راديو پخش شد و درواقع يكى از عكسالعملهاي مهم نيروهاى مذهبى در مقابل گسترش فعاليت فرقه ضاله بود. [3]
اسناد موجود، نكات مهمى از برنامههاى بلندمدت بهائيان در اين مقطع را فاش ميسازد. اولين برنامه بلندمدت فرقه از سال 1332 شروع شد و در 1342 به پايان رسيد. با رحلت مرحوم آيتالله بروجردى، همزمان با اجراى سياستهاى مورد نظر امريكايىها توسط محمدرضا پهلوى در ايران، بهائيان هم فعاليتهاى خود را شدت بخشيدند.
در قسمتى از گزارشى كه سال 1344 درباره برنامه دهساله فرقه تهيه (و به نظر شاه هم رسانده) شده چنين آمده است: "... به طورى كه فوقاً به عرض رسيد، از مفاد نامهها و بخشنامههاى صادره محفل مركزى چنين استنباط مىگردد كه هدف نهايى، ازدياد وابستگان به فرقه بهائى و تا حداكثر امكان نفوذ در تمام قسمتها و نقاط كشور به خصوص در ميان مردم دهات و ايلات و عشاير است.... " در دستوراتى كه محفل بهائيان صادر كرده بود راهكارهاى رسيدن به اهداف مورد اشاره، ارائه شده بود كه از جمله آنها، راهاندازى محافل بهائى در نواحى فاقد محفل، و داير كردن كلاسهاى رفع اشكال و نيز گردآورى "هرگونه كتب خطى يا مطبوع كه داراى مطالبى درباره افكار و عقايد، روحيات و خصوصيات مرسوم و عادات يا هرنوع اطلاعات ديگرى راجع به عشاير و ايلات" و ارسال آن به مركز ميباشد. [4]
از موضوعات جالب توجه، همزمانى پايان برنامه دهساله اول بهائيان با اوجگيرى نهضت اسلامى ملت ايران به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنها امام خمينى(ره) است. امام و ساير علما و مراجع، معتقد بودند كه سران بهائيت در ايران، عمال اسرائيلاند و لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى (مصوّبه دولت عَلَم) بيشتر براى هموار ساختن راه نفوذ اين فرقه در كشور طراحى شده است: "حساسيت موضوع، زمانى روشن مىشود كه دانسته شود بهائيان، ايران را بعد از اسرائيل دومين سرزمين بهائيان، و آن را مركز قيام و تسخير جهان مىدانستند. آنها با چاپ نقشه ده ساله خود اهميت ايران را براى بهائيان نشان دادند. "[5]
در بهار سال 1342 دوهزار نفر زن و مرد بهائى با مساعدت دولت ايران (يعنى همان كابينه اسدالله علم، كه به دستور امريكا، قيام ملت در 15 خرداد همين سال را به خاك و خون كشيد) از طريق فرودگاه مهرآباد به لندن رفتند تا در هشتم ارديبهشت در يك اجتماع پانزدههزار نفرى براى معارفه گروه نُه نفرى رهبرى اين فرقه شركت جويند. [6]
اقدام نادرست و خلاف شرع و عرفى كه خروش اعتراضآميز امام خمينى را به دنبال داشت: "از چيزهايى كه سوء نيت دولت حاضر را اثبات مىكند، تسهيلاتى است كه براى مسافرت دوهزار نفر يا بيشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر يك پانصد دلار ارز دادهاند و قريب 1200 تومان تخفيف در بليط هواپيما دادهاند، به مقصد آنكه اين عده در محفلى كه در لندن از آنها تشكيل مىشود و صد درصد ضدّ اسلامى است شركت كنند. در مقابل براى زيارت حجاج بيتالله الحرام چه مشكلات كه ايجاد نمىكنند و چه اجحافات و خرجتراشيها كه نمىشود"؟![7]
پنج روز پس از سركوب خونين قيام پانزده خرداد نيز محفل ملى بهائيان تهران نامه تشويقآميزى به تيمسار سرتيپ پرويز خسروانى (فرمانده ژاندارمرى ناحيه مركز در زمان كشتار پانزده خرداد، و بعدها آجودان فرح، معاون نخستوزير و رئيس سازمان تربيت بدنى، و نيز مديرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگى) نوشت و طىّ آن، قيام حقطلبانه ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنان امام خمينى را "تجاوز اراذل و اوباش و رجاله" و "سوء عمل جهلاى معروف به علم"! ناميد و ضمن "تقدير" از "زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار" نوشت: "تاريخ امر بهائى آن جناب را در رديف همان چهرههاى درخشان و نگهبان مدنيت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود"![8]
در چنين شرايطى بود كه امام خمينى، در پيامها و اعلاميههاى كوبنده خويش بهائيان را عمال اسرائيل ياد كرد و با روشنگريهاي خود، خواب خوش آنها، و قدرتهاى مستبد و جهانخوار حامىشان در داخل و خارج كشور را، برآشفت: "اين جانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مىكنم. قرآن كريم و اسلام در خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد در معرض قبضه صهيونيستهاست كه در ايران به شكل حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مىكنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مىكنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسى يهود است. [9] و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأييد مىكنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود سكوت نمىكنند و اگر كسى سكوت كند، در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول... است. "[10]
به گواه اسناد موجود، محفل بهائيت، براى رسيدن به اهداف مهمتر خويش، برنامه ديگرى تهيه كرد كه اجراى آن از اواخر سال 1343، يعنى پس از تبعيد امام (به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون) آغاز گرديد. برنامه دوم بهائيت، كه نُه ساله بود، تا سال 1354 ادامه يافت و مىتوان گفت كه در طول اين برنامه، با حمايت شاه، امريكا و اسرائيل، تمامى اركان رسمى كشور در اختيار بهائيان قرار گرفت. در 1351 طبق اسناد ساواك، 112 تن از امراى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى از بهائيان بودند. "بهائيان در مدت كوتاهى چنان رشد كردند و مشاغل حساس را به اشغال خود درآوردند كه در كابينه هويدا نُه وزير بهائى" حضور داشتند. [11]
از اسناد و گزارشهاى موجود در مركز اسناد انقلاب اسلامى چنين روشن مىشود كه هر چه دوران شروع انقلاب اسلامى نزديكتر مىشد نفوذ روزافزون و همهجانبه اين فرقه استعمارى در تمامى اركان حكومت افزونتر ميگشت. به علاوه جسارت و جرئت بهائيان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهى افزايش مىيافت، تا جايى كه به وابستگى خود به بيگانگان افتخار ميكردند و از بيان علنى اين امر ابايى نداشتند. در گزارش زير از سال 1356 آمده است: "طبق اطلاع، اخيراً شخصى به نام شهرام عيسىخانى، دانشجوى سال اول رياضى دانشكده علوم دانشگاه آذرآبادگان، در كلاس درس، ساير دانشجويان را به قبول مسلك بهائيت تشويق و چنين اظهار مىدارد كه دولت شوروى و انگليس مخفيانه به بهائيان پول مىدهند كه تا كميته بهائيان را تقويت كنند. ما نيز افراد بهائى، بهويژه اشخاصى را كه به اين مسلك بپيوندند از نظر تأمين مسكن و كمكهزينه زندگى حمايت و كمك مىكنيم. "[12]
در همين زمينه، گزارش بسيار جالبى از جلسه بهائيان شيراز وجود دارد كه مراحل پيشرفت و اهداف واقعى فعاليت بهائيان در ايران و خواسته اصلى ايشان را بهخوبى نشان مىدهد. قسمتى از گزارش ساواك از سخنان فردى بهائى به نام ولىالله لقمانى چنين است: "اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. "
راهكارهايى كه فرد بهائى فوق ارائه داده جالب است: "در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هرچه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند، ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد"![13]
در ادامه، چند سند تاريخى در خصوص برنامه اول و دوم بهائيت در كشورمان در دهههاى 1340 و 1350 شمسى آورده شده است:
سند شماره 1:
نسخه شماره چهار و چهار يك
به 20 هـ 4[14]
از 321
شماره: 1242/321
تاريخ: 5/4/48
گيرندگان: 302ــ310
موضوع: فعاليت بهائيان
به قرار اطلاع، در جلسه هفتگى مورخ 25/4/48 بهائيان كه در خيابان سبلان كوچه كرمى پلاك 27 تشكيل گرديده بود، شخصى به نام واحديان ضمن صحبت درباره امور مذهبى اظهار داشته است: "كارهايى كه اكنون به دست اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر صورت مىگيرد هيچ كدامش روى اصول دين اسلام نيست، زيرا خود شاه به تمام دستورات بهائى آشنايى دارد و حتى ايشان با اشرف پهلوى در دوران كودكى در مدرسه بهائيان در خيابان اميريه كه در آن زمان از مدارس عالى تهران بود درس خواندهاند و دليلش آن است كه عكس آن زمان شاه و اشرف هماكنون موجود است كه ايشان ايستادهاند و قبل از اينكه به كلاس درس بروند دعا مىخوانند. حالا مردم احمق مىگويند شاه بهائى است؛ چكار مىتوانند بكنند. فلسفى بالاى منبر مىگويد شاها مواظب باش ببين دكتر شما چه شخصى است، كارها را به دست بهائيان ندهيد. ولى اين گفتار اثرى ندارد ــ هماكنون تيمسار صنيعى، وزير جنگ، و تيمسار شيرينسخن بهائى هستند و هرچه نزديكتر شويد مىبينيد كه چه كارهاى مهمى به دست بهائيان است. چرا؟ براى اينكه آنها بيشتر مىفهمند."
تحقيق پيرامون موارد زير مورد نياز است:
1ــ تعيين صحت و سقم موضوع؛ 2ــ واحديان شناسايى و مشخصات بيشترى از وى اعلام دارند؛ 3ــ گردانندگان جلسات مزبور چه كسانى هستند و هدف از تشكيل اين جلسات آيا جنبه مذهبى دارد يا فعاليتهاى ديگرى در پوشش مذهب [است؟]؛ 4ــ در جريان جلسات مورد بحث قرار گرفته و نتيجه را به موقع اعلام دارند. [15]
سند شماره 2:
طبقهبندي حفاظتي: خيلي محرمانه
گزارش خبر
صفحه يك از يك
صفحه شماره يك از چهار
1ــ به: 321
2ــ از: 7 هـ[16]
3ــ شماره گزارش: 7596/ هـ
4ــ تاريخ گزارش: 18/2/50
منبع: 1699
تاريخ وقوع: 11/2/50
تاريخ رسيدن خبر به منبع: 11/2/50
تاريخ رسيدن خبر به رهبر عمليات محل: 12/2/50
موضوع: بهائيان
جلسهاى با شركت نُه نفر از بهائيان ناحيه 15 شيراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زير نظر آقاى لقمانى تشكيل گرديد. بعد از قرائتنامه، آقاى ولىالله لقمانى در مورد اديان جهان و آمار آنها و شهداى بهائيت سخن گفت. وى اضافه كرد آقايان بهائيان بهتر است بيشتر مطالعه نمايند و از روى حقيقت قضاوت كنند تا بفهمند معنى بهائيت كه امروز آزادى بيشترى دارند يعنى چه؟
در زمان قديم، احبّاء نمىتوانستند بگويند ما بهائى هستيم و نمىتوانستند تبليغ كنند. اگر هم مبارزهاى مىنمودند، فوراً آنها را مىكشتند، ليكن اكنون آن تعصبها كنار گذاشته شده است. اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هر چه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد.
نظريه يكشنبه: [17] اظهارات شنبه مورد تأييد است. درياني.
نظريه چهارشنبه: صحت اظهارات شنبه مورد تأييد است.
نظريه 7/ هـ ــ نظريه چهارشنبه مورد تأييد است. م
بايگاني شود.... [18]
پينوشتها
[1]ــ رك: آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت.
[2]ــ محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امامخميني، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377، ص231
[3]ــ براي شرح ماجرا رك: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، ويرايش علي دواني، محمد رجبي و محمدحسن رجبي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، ص190 به بعد.
[4]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت در آذربايجان.
[5]ــ روحالله حسينيان، سه سال مرجعيت شيعه در ايران (1343ــ1341)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1384، ص179؛ عنوان نقشه دهساله چنين نوشته شده است: "وقت قيام و خروج و هجوم و جوش و خروش و كفاح و تسخير مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانيان است (شوقي افندي)، وظايف 19گانه محفل روحاني ملي ايران در اجراي نقشه دهساله. " (رك: سند شماره 3)
[6]ــ محمدحسن رجبي، همان، صص278ــ277
[7]ــ امامخميني، صحيفه نور، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361، ج1، ص44
[8]ــ رك: سيدحميد روحاني، نهضت امامخميني، ج1، تهران، عروج، چاپ 15، 1381، ص 1516، سند شماره 266
[9]ــ ميدانيم كه تلويزيون ايران، در عصر پهلوي، پيش از آنكه در اختيار دولت قرار گيرد، در تملك حبيب ثابت، بهائي سرمايهدار و صهيونيستمآب مشهور، قرار داشت.
[10]ــ امامخميني، همان، ج1، ص34
[11]ــ روحالله حسينيان، همان، صص186ــ185
[12]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت آذربايجان، سند شماره 1030 ــ 21 ــ 55 به تاريخ 7/3/1356
[13]ــ روحالله حسينيان، همان، ص183، سند شماره 13
[14]ــ "20 هـ"، اداره ساواك تهران؛ 310، دفتر اداره يكم عمليات و بررسي (وابسته به اداره كل سوم: "امنيت داخلي" سازمان ساواك؛ و 321 نيز اداره دوم عمليات و بررسي آن سازمان، بخش دانشگاه تهران است.
[15]ــ آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي.
[16]ــ مقصود از 7 هـ ساواك استان فارس است.
[17]ــ شنبه، منبع نفوذي ساواك؛ و چهارشنبه، رئيس سازمان اطلاعات و امنيت منطقه و رئيس اداره كل ساواك است. مقصود از 7 هـ نيز ساواك استان فارس است. [18]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت تهران.
برچسبها:
ناگفتههايى از بهائيت
۱۳۸۷ تیر ۲۱, جمعه
تاریخی آکنده از فساد و وابستگی
فاصله و مغایرتی که میان کشورهای استعماری و کشورهای تحت سلطه در اندیشه و منش وجود داشته، "تاثیرگذاری" را به عنوان اولویت نخست آنها مطرح کرده و چگونگی تحقق آن، همچون یک دستور کار، همواره توان فکری و عملی آنان را به خود مشغول کرده است. فرقهگرایی به جهت فقدان اصالت و پیوستگی با بیگانگان، اهرمی مورد اعتنا در این مسیر تلقی شده است و ازهمینرو، فرقههایی چون بهائیت مورد توجه، نفوذ و استفاده قدرتهای استعماری اعم از شرقی و غربی بودهاند. مقاله پیش رو با استفاده از کتاب مشهور اسماعیل رائین "انشعاب در بهائیت" مروری بر این موارد دارد.
اسماعیل رائین، روزنامهنگار و مورخ آثار آشنای عصر پهلوی است که آثار متعددی در رشته تاریخ معاصر ایران دارد، اما شهرت وی عمدتاً مرهون تحقیقات گستردهای است که در موضوع فراماسونری در ایران و جهان دارد و کتاب سه جلدی او: "فراموشخانه و فراماسونری در ایران"، در زمان انتشار خود، اثری نو و بیبدیل در این زمینه محسوب میگشت.
"انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربّانی"، [1] یکی از آخرین آثار تحقیقی رائین است که به موضوع بهائیت (و بابیت) و پیوندهای استعماری و اختلافات داخلی آن اختصاص دارد.
اسماعیل رائین در این کتاب سعی کرده است به دور از تعصب و گرایش فکری خاص، جریان بهائیت را با ارائه اسناد و مدارک معتبر در سه محور کلی بررسی کند:
1ــ انشعاب و اختلاف در بین بهائیان؛
2ــ موضعگیری کشورهای روسیه، انگلیس، امریکا و اسرائیل در قبال آنها؛
3ــ نفوذ در مراکز دولتی و مداخله در امور سیاسی.
1ــ انشعاب و اختلاف در بهائیت
محور اصلی کتاب رائین، نشان دادن اختلافات و انشعاباتی است که در این فرقه به وجود آمده است. این نکته از آن رو شایان اهمیت است که گویی انشعاب و دستهبندی، از آغاز، جزئی تفکیکناپذیر از بهائیت و بهائیگری بوده است، کما اینکه هنوز سیزده سال از مرگ میرزا علیمحمد شیرازی (باب) نمیگذشت که اولین انشعاب کلان، با پیدایش فرقههای بهائی و ازلی در این جمع آغاز شد، و افرادی را که تا دیروز دست در دست یکدیگر در برابر قوای دولتی و همه جامعه میایستادند و کشته میدادند، به دو دسته کینهتوز و دشمن مبدل ساخت که همه نیروی خود را صرف انهدام یکدیگر میکردند و گاه با خوراندن سم یا سوءقصدهای گوناگون به حریف، یکدیگر را از میان برمیداشتند. کار جدایی و افتراق بدانجا کشید که حتی گروهی، روحیه ماکسول را متهم کردند که وی شوهر خود (شوقی ربانی) را مسموم کرده است.
نویسنده "تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی" نوشته است: "احمد سهراب از فرمان شوقی سرباز زد و وصیّتنامه (انتصاب شوقی به جانشینی عبدالبهاء) را ساختگی تلقی نمود و طرفدارانی پیدا کرد که به نام سهرابیان نامیده میشوند و بهائیان امریکا عموماً پیرو او میباشند. پس از مرگ شوقی نیز شخصی به نام میسن ریمی که شوقی او را به لقب پرزیدنت مفتخر نموده ادعا نمود که (ولی امرالله) میباشد و طرفدارانی در برخی کشورها پیدا کرد. جمشید معانی در اندونزی ادعای جدید نمود و خود را (سماءالله) نامید. بنابراین فرقههای ذیل را از بدو پیدایش میرزا علیمحمد باب تاکنون میتوان نام برد: بابی، ازلی، بیانی، مرآتی، بهائی، ثابتین، ناقضین، سهرابی، طرفداران میسن ریمی، جمشیدی و.... "[2]
همین اختلافنظرها و تشتت آرا، همراه دیگر عوامل، باعث شد بهائیت که خود را دین و آیین تازهای میداند، و نخستین ویژگی یک آیین اعلام آن و تبلیغ در میان گروههای مختلف مردم است، به صورت جامعهای بسته و نیمهسری درآید. میسن ریمی که خود را جانشین شوقی ربانی، و دومین ولیّ امر، میدانست نوشته است: "لازم میداند که حقایق مودعهای را که جنبه عمومی داشته و در عین حال سرّی نباشد، به استماع یاران جامعه سامیه بینالمللی بهائی برساند. درحالیکه به هیچ عنوان چنین قصدی ندارم که مقاصد و مطالبی را که جنبه سرّی داشته باشد در معرض افکار عمومی اهل بهاء قرار دهم؛ زیرا در ارض اقدس در این اوان هیأت ایادیان اکثراً و بالاتفاق مصمم گردیدند که کلیات تصمیمات و اقداماتی که معمول میدارند بایستی صرفاً جنبه سرّی داشته و غیر از بیست و هفت نفس ایادیان، در خارج میان مؤمنین و مؤمنات و بهطور کلی جامعه امر به هر عنوان بسط و توسعه نیافته و افشاء نگردد. "[3]
2ــ موضعگیری دولتهای استکباری در قبال بهائیان
الف) روسیه تزاری:
چندی بعد از اعدام باب در تبریز، سه تن از بهائیان به ناصرالدینشاه سوء قصد کردند، ولی این سوءقصد، نافرجام ماند و مرتکبان آن، دستگیر شدند. حسینعلی بهاء در آن زمان نهایت کوشش را به کار برد تا مداخله خود را در امر سوءقصد انکار کند، ولی پناهنده شدن او به سفارت روس و حمایت علنی سفیر روسیه تزاری از وی سبب شد شاه ایران، مهد علیا (مادر شاه) و سایر درباریان بیشتر به وی مظنون شوند و طرح توطئه سوءقصد را از جانب او بدانند. در تاریخ "نبیل زرندی" (این تاریخ از آن رو اهمیت دارد که اکثر صفحات آن، نقل قول از خاطرات عبدالبهاء میباشد، به ویژه آنکه تمام متن تاریخ را بعد از تکمیل، خود عبدالبهاء ملاحظه و تصویب نموده است. ) چنین آمده است: "حضرت بهاءالله سواره به سمت اردوگاه شاه، که در نیاوران بود، حرکت کردند، در بین راه به سفارت روس، که در زرگنده نزدیک نیاوران بود، رفتند. میرزا مجید، منشی سفارت روس، از او مهمانی و پذیرایی نمود، جمعی از خادمین حاجی علیخان حاجبالدوله [فرّاشباشی ناصرالدینشاه]، حضرت بهاءالله را شناختند و او را از توقف حضرت بهاءالله در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند... فوراً مأموری فرستاد تا بهاءالله را از سفارت تحویل گرفته به نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم بهاءالله به مأمور شاه امتناع ورزید و به بهاءالله گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید بهاءالله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی، و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثهای رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود. "[4]
شوقی ربانی، چهارمین پیشوای بهائیت، بعد از شرح واقعه گفته است: "... سفیر روس از تسلیم بهاءالله امتناع ورزید و از هیکل مبارک تقاضا نمود که به خانه صدراعظم تشریف ببرند. ضمناً از مشارالیه به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که دولت روس به وی میسپارد در حفظ و حراست او بکوشد. "[5]
این اعترافات به روشنی نشان میدهد که نه تنها پرنس دالگورکی، سفیر روس، حامی بهائیان بوده، بلکه به طور کلی دولت روسیه تزاری از این فرقه حمایت میکرده است. پس از اینکه میرزاحسینعلی بهاء از سفارت روس به زندان منتقل شد، سفیر روس ــ که با استناد به مقررات کاپیتولاسیون از اتباع روس در ایران حمایت میکرد ــ به دفاع از او و تلاش برای نجات جانش برخاست. نویسنده بهائی نوشته است: "قنسول [کذا] روس که از دور و نزدیک مراقب احوال بود و از گرفتاری بهاءالله خبر داشت پیغامی شدید به صدراعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نماینده روس و حکومت ایران تحقیقات کامل درباره بهاءالله به عمل آید... و حکم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد... و در نتیجه بهاءالله از حبس خلاص شدند. "[6]
امانالله شفا (بهائی مستبصر) نوشته است: "وقتی رابطه بهاءالله با آقای کینیاز دالگورکی برای دولت ایران آفتابی شد، دیگر دولت روس نمیتوانست از وجود بهاءالله در ایران برای ادامه برنامه خود استفاده نماید، و از طرفی اگر ایشان در ایران میماند، ممکن بود به دست مسلمانان کشته شود، این چند موضوع سبب شد که جناب سفیر نقشه دیگری بریزد، مقدمات اعزام وی را به جانب دیگر فراهم ساخت، و با وسایلی آنچنان صحنهسازی نمود که میرزا حسینعلی از ایران تبعید گردد، تا در خارج بهتر بتواند به وسیله آن وجود نازنین به هدفهای خویش نایل شود.... "[7]
ب) انگلیس:
در مورد مناسبات انگلیس ــ و کلاً قدرتهای استعماری ــ با باب و بابیگری، دو نظر مختلف بین پژوهشگران وجود دارد. گروهی ظهور فرقه باب را از اساس، بر ساخته بیگانگان میشمارند و گروه دیگر، مداخله قدرتهای خارجی در این جریان را، پس از پیدایش و گسترش آن میدانند. اما هر دو گروه در این نکته اتفاق نظر دارند که پس از ظهور باب و ایجاد آشوب توسط پیروان وی در نقاط مختلف ایران (نظیر مازندران، یزد و زنجان)، قدرتهای بیگانه (که همواره در پی ماهی گرفتن از آب گلآلودند و نان اختلاف و آشوب بین ملتها و دولتها را میخورند) وارد عمل شدند و هر یک به شیوه خاص خود، کوشیدند از این فرقه به سود خویش بهره گیرند.
در سال 1850. م که در شهر یزد بلوای خونینی توسط بابیان به وقوع پیوست و به فرار حاکم شهر و پناه بردن او به ارگ دولتی منجر شد، نخستین گزارش نماینده دولت انگلیس در ایران به وزارت امورخارجه آن کشور ارسال گردید که نکته ظریفی را بیان میکرد: "اگر اصول عقاید این واعظ (میرزا علیمحمد باب) که چیز تازهای در بر ندارد، به حال خود گذاشته شود، بدون شک بیاهمیت بودنش معلوم خواهد شد و رو به زوال خواهد گذاشت، تنها شکنجه و عقوبت است که میتواند آنان را از افول و خفّت نجات بخشد.... "[8]
در قضیه سوءقصد به ناصرالدینشاه، نماینده انگلیس طی گزارشی که در آن فرقه باب را هم معرفی کرده، چنین گفته است: "در کمال اعتماد و اطمینان، تصور و تأیید میشود که سوءقصد نسبت به شاه از انتقام بابیها سرچشمه میگیرد. "[9] یکی از متهمان اصلی این سوءقصد، شخص حسینعلی بهاء (مؤسس بعدی "بهائیت") بود که به همین اتهام، دستگیر و به زندان افکنده شد، ولی ــ چنانکه گذشت ــ با پا در میانی جدی سفیر روسیه از زندان و مرگ نجات یافت و به عراق تبعید شد.
پس از انشعاب بابیه به دو گروه بهائی (اتباع حسینعلی بهاء) و ازلی (اتباع یحیی صبح ازل، برادر بهاء) و تبعید بهائیان توسط دولت عثمانی به عکای فلسطین، تدریجاً انگلیسیها با بهائیان ارتباط برقرار کردند و بهویژه در اواخر دوران جنگ جهانی اول (که امپراتوری روسیه از بین رفت) انگلیسیها به حمایت از بهائیان برخاستند. مهمترین اقدامی که در این ایام انجام شد، دادن لقب "سر" و نشان "نایت هود" از طرف دولت انگلیس به فرزند و جانشین بهاء، عبدالبهاء، بود. شوقی ربانی در این باره گفته است: "پس از اختتام جنگ (جنگ جهانی اول) و اطفای نایره حرب و قتال، اولیای حکومت انگلستان از خدمات گرانبهایی که حضرت عبدالبهاء در آن ایام مظلم نسبت به ساکنین ارض اقدس و تخفیف مصائب و آلام مردم آن سرزمین مبذول فرموده بودند، در مقام تقدیر برآمدند و مراتب احترام و تکریم خویش را با تقدیم لقب "نایت هود" و اهدای نشان مخصوص از طرف دولت مذکور حضور مبارک ابراز داشتند. "[10] عبدالبهاء نیز در تأیید دولت انگلیس لوحی صادر کرده که رونوشت آن در جلد سوم کتاب مکاتیب عبدالبهاء آمده است. وی در نامهای برای امپراتوری انگلیس، اینچنین دست به دعا برداشته است: "اللهم ایّد الامپراطور الاعظم جورج الخامس انگلترا بتوفیقاتک الرحمانیه، و ادم ظلّها الضلیل علی هذه الاقلیم الجلیل بعونک و صونک و حمایتک، انک انت العزیز الکریم. "[11] یعنی: "پروردگارا امپراتور بزرگ، ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانی خود مؤید بدار و سایه بلندپایه آن کشور را بر این منطقه به یاری و حمایت خویش مستدام بدار. تو نیرومند و عالی و عزیز و کریم میباشی"!
در جنگ جهانی اول، بهائیت علیه عثمانیها با ارتش انگلیس در سرزمین فلسطین همکاری کردند و متقابلاً انگلیسیها مجدّانه از جان عبدالبهاء و خویشاوندان او (در برابر عثمانیها) حمایت نمودند. این مطلب در نوشته شوقی چنین آمده است: "... احبّای انگلستان چون بر خطرات شدیدهای که حیات مبارک (عبدالبهاء) را تهدید میکرد اطلاع یافتند، بلادرنگ برای تأمین سلامت آن وجود اقدس، اقدامات و مساعی لازمه را مبذول داشتند. لرد کرزن و سایر اعضای کابینه انگلستان نیز رأساً و مستقیماً از وضع مخاطرهآمیز حیفا استحضار حاصل نمودند. از طرف دیگر لرد لامینگتون با ارسال گزارش فوری و مخصوص به وزارتخارجه آن کشور، نظر اولیای امور را به شخصیت و اهمیت مقام عبدالبهاء جلب نمود. و چون این گزارش به لرد بالفور، وزیر امورخارجه وقت رسید، در همان یوم وصول، دستور تلگرافی به جنرال آلنبی، سالار سپاه انگلیس در فلسطین، صادر و تأکید نمود که به جمع قوی در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان او بکوشد.... "[12] ارتباط بین بهائیان و انگلیسیها به جایی رسید که پیشوای بهائیت "جان افراد ایرانی را نیز فدای انگلستان" میکرد. عباس افندی در سفر به انگلیس نوشته است: "خوش آمدید، خوش آمدید، اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من آمدم اینجا و الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تام حاصل میشود و نتیجه به درجهای میرسد که به زودی افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکنند، و همینطور انگلیس خود را برای ایران فدا مینماید، از اصل، ملت ایران و انگلیس یکی بودند،.... "[13]
ج) امریکا:
عباس افندی، هنگامی که امریکا را صاحب نفوذ و پیشرفت سریع یافت، به جانب آن روی آورد. او در سفر به امریکا گفته است: "امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم، الحمدالله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی میبینم که در روی آنان نور انسانیت در نهایت جلوه و ظهور است... "[14] عباس افندی سپس امریکاییان را تشویق کرده است که به ایران هجوم آورند و در این کشور سرمایهگذاری کنند و به قول نویسنده "تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی": "آقای عباس افندی روزی تمامیت ارضی کشوری را میفروشد که هیچگونه وابستگی بدان نداشته است. و روزی هم دندان طمع دیگران را نسبت به معادن کشور ایران تیز مینماید. هنگامی که به امریکا رفته بود، برای خوشامد آنان گفته: از برای تجارت و منفعت ملت امریکا ملکتی بهتر از ایران نه. چه، که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود.... "[15]
از طرف دیگر همانطور که شناسایی بهائیت ابتدا در امریکا آغاز شد، در به رسمیت شناختن موقوفات بهائی نیز همین قاره پیشقدم گردید. بدینترتیب که بهائیان امریکایی موفق شدند در مدت کوتاهی عوارض و مالیاتهای موقوفات بهائی را لغو کنند و حتی تسهیلات و مساعدتهایی نیز برای بهائیانی که صرفاً به امور بهائیت مشغول بودند، به وجود آورند. به موجب موافقتنامه و اسنادی که در سالهای 1928، 1929، 1935، 1938، 1939، 1941 و 1942 به تصویب فرمانداران ایالات مختلف رسید، موقوفات بهائی بهنام "محفل مرکزی بهائیان امریکا" یا "رفقای جامعه بهائیت" ثبت شد. [16]
د) اسرائیل
دوران رهبری شوقی افندی (نوه و جانشین عبدالبهاء) در زمان سیطره و "قیمومت" تحمیلی انگلیس بر مردم فلسطین (1920ــ1948) و سپس تشکیل حکومت غاصب اسرائیل (1948) گذشت. شوقی، که در حیفا (از شهرهای فلسطین اشغالی) میزیست، با این دو حکومت، روابط صمیمانه داشت و متقابلاً از حمایتهای بیدریغ آن دو برخوردار بود.
برقراری روابط صمیمانه با دشمنان ملت مسلمان و ستمدیده فلسطین توسط شوقی، دلایل و علل گوناگونی داشت که یکی از آنها، کینه عمیق او نسبت به مسلمانان بود که از عصر باب و بهاء به او به ارث رسیده بود و در نوشتههای او ــ به ویژه "لوح قرن" ــ کاملاً بازتاب دارد.
بابیان و بهائیان به علت درگیریهای سخت و خونینی که از همان آغاز پیدایش، با مسلمانان (در ایران) داشتند با پیروان این آیین بیش از دیگران کینهتوزی میکردند و هنوز هم میکنند. در گزارش نماینده انگلیس در ایران به وزارتخارجه آن کشور آمده: "گرویدن به بابیگری صحیح است، ولی اعمال زور مجاز نیست مگر به مسلمانان که قتلشان در همه موارد مجاز میباشد، زیرا آنها دشمنان باب و مریدانش هستند، و همچنین افول مذهب اسلام تقدیر آسمانی است. "[17] لذا چهارمین پیشوای بهائیت درصدد برآمد با استفاده از اختلافات دیرین مسلمانان و یهودیان، سرزمین اسرائیل را مرکز اصلی بهائیان قرار دهد و دولت یهود را به صورت پناهگاه بلکه تکیهگاه جهانی این فرقه درآورد. از طرف دیگر از مظاهر دشمنی دیرین یهودیان نسبت به مسلمانان این بود که از هر نیروی ضداسلامی حمایت میکردند، مخصوصاً که سرزمین اسرائیل در محاصره کشورهای اسلامی قرار داشت (و هنوز هم دارد)، لذا مسلک بهائیت را جزء مذاهب رسمی در کشور اسرائیل قرار دادند، ضمن اینکه، جلب سرمایهداران بزرگ ــ که بهائیان و مخصوصاً رهبران این فرقه ــ در رأس آنها قرار داشتند و طبعاً سرمایههای خود را در این سرزمین نوبنیاد به کار میانداختند، به سود حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل بود. اگر مجموعه این عوامل به تدفین رهبران بهائی در این سرزمین افزوده شود ــ که خود مرکز مقدسی برای بهائیان میشود و هر سال گروههای کثیری را با سرمایههای کلان و مخارج گزاف به سوی این سرزمین سرازیر میکند ــ انگیزه تفاهم فوقالعاده بهائیان و اسرائیلیان بیشتر و بهتر درک میگردد.
شوقی ربانی طی نقشه دهساله خود ضمن هدف بیستوچهارم، حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولتهای جهانی ترجیح داده و به بهائیان توصیه کرده است که در تأسیس شعب محافل روحانی و ملی بهائیان فقط: "... در ارض اقدس بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل... اینگونه محافل را بهوجود آورید. "[18] اما وقتی به بهائیان ممالک ایران، عراق، انگلستان و آلمان برای تشکیل شعب محافل روحانی و ملی را توصیه نمود، هیچگاه به رعایت قوانین و مقررات این ممالک اشاره نکرده است.
3ــ نفوذ در مراکز دولتی و مداخله در امور سیاسی
بهائیان از آغاز فعالیتهای خود، طی تبلیغاتی که میکردهاند و هنوز هم میکنند، شرکت در امور سیاسی را برای عموم پیروان خود ممنوع اعلام کرد و آنان را از مداخله در سیاست محروم ساختهاند، تا آنجا که حتی شرط ورود و حضور افراد در جامعه بهائیت را همین امر قرار دادهاند. اما از همان روزی که پس از اعدام باب، به ناصرالدینشاه سوءقصد شد تا به امروز، کار بهائیان خواه ناخواه، با سیاست پیوند خورده و بارها این امر به اثبات رسیده است که بهائیان ایران، در امور مختلف سیاست ایران مداخله کردهاند و مهمتر از آن، به گروههای سیاسی بینالمللی بستگی دارند. از پناهنده شدن بهاءالله به سفارت روس پس از سوءقصد به ناصرالدینشاه و حمایت علنی سفیر و دولت روسیه از وی (که قبلاً بدان اشاره شد) تا حمایتهای انگلیس و امریکا و خصوصاً رابطه میان اسرائیل و بهائیان، همگی نشاندهنده ورود این فرقه به عرصه سیاست است.
پس از مرگ شوقی افندی، اختلافی که از مدتها پیش بین زعمای بهائیت پیدا شده بود، خصوصاً بر سر تملک و تصاحب میراث او، یکباره از پرده بیرون افتاد و کار شکایت گروههای مخالف از یکدیگر حتی به محکام قضایی و دادگستری نیز کشیده شد. اسماعیل رائین جزئیات یکی از این شکایتها را همراه اسناد آن در کتاب خود آورده و نشان داده است که چگونه بهائیان با سندسازی و تبانی با مأموران دولتی، توانستند با مصالحه میراث شوقی به آقای دکتر علیمحمد ورقا و سپس واگذاری آن اموال از طرف وی به شرکت امناء، میراث چند میلیاردی شوقی ربانی در ایران را ــ بدون اینکه حتی مالیات بر ارث یا مالیات بر دو صلح انجامشده را به دولت بپردازند ــ تصاحب کنند و در اختیار گروه مورد نظر خود قرار دهند. [19]
در نمونهای دیگر، مأموران ثبت، گورستان عمومی واقع در امیرآباد تهران (قبرستان گلستان جاوید) را که پلاک 3742 بخش 3 تهران را داشت و به موجب نص صریح قوانین ثبتی متعلق به شهرداری تهران بود، به شرکت بهائیان (شرکت امناء) واگذار کردند، اما آنها با وجود اعتراض شهرداری و شورای عالی ثبت، این گورستان را به قطعات متعدد تقسیم نمودند و به اشخاص مختلف فروختند. [20] سند دیگری که آقای رائین از اعمال نفوذ بهائیان در مراکز دولتی ارائه داده مربوط است به سرشماری عمومی آبان 1345. هر چند بهائیت در ایران به رسمیت شناخته نشدهاند، در آن ایام سران آن با گرفتن پستهای مهم دولتی، به همه پیروان این فرقه دستور دادند که هنگام پرسش آمارگران، مذهب خود را رسماً "بهائی" اعلام کنند. از طرف دیگر به دستور مسئولان امر، میبایست از ثبت عنوان "بهائی" در جدول مربوط به دین، خودداری میشد. با وجود این باز هم گروهی از افراد متعصب بهائی، مذهب خود را رسماً "بهائی" قید کردند. یک نمونه از فرم سرشماری را آقای رائین در کتاب خود آورده است که به خانواده آقای شاپور راسخ مربوط میباشد. در این فرم چهار نفر اعضای اصلی خانواده، دین خود را "بهائی" قید کردهاند و فقط مستخدم منزل، پیرو آیین اسلام بوده است. نکته جالب اینکه آقای شاپور راسخ که با چنین تعصبی، بهرغم دستور دولت، مذهب خود را در برگ سرشماری "بهائی" قید کرده، سالها ریاست مرکز سرشماری مرکز آمار ایران را عهدهدار بوده است. [21]
پی نوشتها:
[1]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین، بیتا.
[2]ــ همان، صص16ــ15 (به نقل از: مرتضی احمدی، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، چ سوم، 1346، ص85).
[3]ــ همان، ص199
[4]ــ همان، صص104ــ103، به نقل از تاریخ نبیل زرندی.
[5]ــ همان، ص106 (به نقل از: قرن بدیع، ج 2، ص15)
[6]ــ همان، ص106 و 107 (به نقل از: مرتضی احمدی، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، همان، ص53)
[7]ــ همان، ص112 (به نقل از: نامهای از سن پالو، ص316)
[8]ــ همان، صص39ــ38
[9]ــ همان، ص65
[10]ــ همان، ص118 (به نقل از: قرن بدیع، ج 3، ص399).
[11]ــ همان، ص121
[12]ــ همان، صص122ــ121
[13]ــ همان، ص123 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، سخنرانی در منزل میس کراپر، ج 1، 1911).
[14]ــ همان، ص124 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، ج اول، ص33)
[15]ــ همان، ص125ــ124 (به نقل از: پرنس دالگورکی یا تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، ص76).
[16]ــ همان، صص251ــ246
[17]ــ همان، ص45
[18]ــ همان، ص170 (به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص162)
[19]ــ همان، صص 289ــ260 و 359ــ317
[20]ــ همان، صص 264ــ262 و 277ــ274 و 293 [21]ــ همان، صص243ــ242
اسماعیل رائین، روزنامهنگار و مورخ آثار آشنای عصر پهلوی است که آثار متعددی در رشته تاریخ معاصر ایران دارد، اما شهرت وی عمدتاً مرهون تحقیقات گستردهای است که در موضوع فراماسونری در ایران و جهان دارد و کتاب سه جلدی او: "فراموشخانه و فراماسونری در ایران"، در زمان انتشار خود، اثری نو و بیبدیل در این زمینه محسوب میگشت.
"انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربّانی"، [1] یکی از آخرین آثار تحقیقی رائین است که به موضوع بهائیت (و بابیت) و پیوندهای استعماری و اختلافات داخلی آن اختصاص دارد.
اسماعیل رائین در این کتاب سعی کرده است به دور از تعصب و گرایش فکری خاص، جریان بهائیت را با ارائه اسناد و مدارک معتبر در سه محور کلی بررسی کند:
1ــ انشعاب و اختلاف در بین بهائیان؛
2ــ موضعگیری کشورهای روسیه، انگلیس، امریکا و اسرائیل در قبال آنها؛
3ــ نفوذ در مراکز دولتی و مداخله در امور سیاسی.
1ــ انشعاب و اختلاف در بهائیت
محور اصلی کتاب رائین، نشان دادن اختلافات و انشعاباتی است که در این فرقه به وجود آمده است. این نکته از آن رو شایان اهمیت است که گویی انشعاب و دستهبندی، از آغاز، جزئی تفکیکناپذیر از بهائیت و بهائیگری بوده است، کما اینکه هنوز سیزده سال از مرگ میرزا علیمحمد شیرازی (باب) نمیگذشت که اولین انشعاب کلان، با پیدایش فرقههای بهائی و ازلی در این جمع آغاز شد، و افرادی را که تا دیروز دست در دست یکدیگر در برابر قوای دولتی و همه جامعه میایستادند و کشته میدادند، به دو دسته کینهتوز و دشمن مبدل ساخت که همه نیروی خود را صرف انهدام یکدیگر میکردند و گاه با خوراندن سم یا سوءقصدهای گوناگون به حریف، یکدیگر را از میان برمیداشتند. کار جدایی و افتراق بدانجا کشید که حتی گروهی، روحیه ماکسول را متهم کردند که وی شوهر خود (شوقی ربانی) را مسموم کرده است.
نویسنده "تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی" نوشته است: "احمد سهراب از فرمان شوقی سرباز زد و وصیّتنامه (انتصاب شوقی به جانشینی عبدالبهاء) را ساختگی تلقی نمود و طرفدارانی پیدا کرد که به نام سهرابیان نامیده میشوند و بهائیان امریکا عموماً پیرو او میباشند. پس از مرگ شوقی نیز شخصی به نام میسن ریمی که شوقی او را به لقب پرزیدنت مفتخر نموده ادعا نمود که (ولی امرالله) میباشد و طرفدارانی در برخی کشورها پیدا کرد. جمشید معانی در اندونزی ادعای جدید نمود و خود را (سماءالله) نامید. بنابراین فرقههای ذیل را از بدو پیدایش میرزا علیمحمد باب تاکنون میتوان نام برد: بابی، ازلی، بیانی، مرآتی، بهائی، ثابتین، ناقضین، سهرابی، طرفداران میسن ریمی، جمشیدی و.... "[2]
همین اختلافنظرها و تشتت آرا، همراه دیگر عوامل، باعث شد بهائیت که خود را دین و آیین تازهای میداند، و نخستین ویژگی یک آیین اعلام آن و تبلیغ در میان گروههای مختلف مردم است، به صورت جامعهای بسته و نیمهسری درآید. میسن ریمی که خود را جانشین شوقی ربانی، و دومین ولیّ امر، میدانست نوشته است: "لازم میداند که حقایق مودعهای را که جنبه عمومی داشته و در عین حال سرّی نباشد، به استماع یاران جامعه سامیه بینالمللی بهائی برساند. درحالیکه به هیچ عنوان چنین قصدی ندارم که مقاصد و مطالبی را که جنبه سرّی داشته باشد در معرض افکار عمومی اهل بهاء قرار دهم؛ زیرا در ارض اقدس در این اوان هیأت ایادیان اکثراً و بالاتفاق مصمم گردیدند که کلیات تصمیمات و اقداماتی که معمول میدارند بایستی صرفاً جنبه سرّی داشته و غیر از بیست و هفت نفس ایادیان، در خارج میان مؤمنین و مؤمنات و بهطور کلی جامعه امر به هر عنوان بسط و توسعه نیافته و افشاء نگردد. "[3]
2ــ موضعگیری دولتهای استکباری در قبال بهائیان
الف) روسیه تزاری:
چندی بعد از اعدام باب در تبریز، سه تن از بهائیان به ناصرالدینشاه سوء قصد کردند، ولی این سوءقصد، نافرجام ماند و مرتکبان آن، دستگیر شدند. حسینعلی بهاء در آن زمان نهایت کوشش را به کار برد تا مداخله خود را در امر سوءقصد انکار کند، ولی پناهنده شدن او به سفارت روس و حمایت علنی سفیر روسیه تزاری از وی سبب شد شاه ایران، مهد علیا (مادر شاه) و سایر درباریان بیشتر به وی مظنون شوند و طرح توطئه سوءقصد را از جانب او بدانند. در تاریخ "نبیل زرندی" (این تاریخ از آن رو اهمیت دارد که اکثر صفحات آن، نقل قول از خاطرات عبدالبهاء میباشد، به ویژه آنکه تمام متن تاریخ را بعد از تکمیل، خود عبدالبهاء ملاحظه و تصویب نموده است. ) چنین آمده است: "حضرت بهاءالله سواره به سمت اردوگاه شاه، که در نیاوران بود، حرکت کردند، در بین راه به سفارت روس، که در زرگنده نزدیک نیاوران بود، رفتند. میرزا مجید، منشی سفارت روس، از او مهمانی و پذیرایی نمود، جمعی از خادمین حاجی علیخان حاجبالدوله [فرّاشباشی ناصرالدینشاه]، حضرت بهاءالله را شناختند و او را از توقف حضرت بهاءالله در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند... فوراً مأموری فرستاد تا بهاءالله را از سفارت تحویل گرفته به نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم بهاءالله به مأمور شاه امتناع ورزید و به بهاءالله گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید بهاءالله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی، و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثهای رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود. "[4]
شوقی ربانی، چهارمین پیشوای بهائیت، بعد از شرح واقعه گفته است: "... سفیر روس از تسلیم بهاءالله امتناع ورزید و از هیکل مبارک تقاضا نمود که به خانه صدراعظم تشریف ببرند. ضمناً از مشارالیه به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که دولت روس به وی میسپارد در حفظ و حراست او بکوشد. "[5]
این اعترافات به روشنی نشان میدهد که نه تنها پرنس دالگورکی، سفیر روس، حامی بهائیان بوده، بلکه به طور کلی دولت روسیه تزاری از این فرقه حمایت میکرده است. پس از اینکه میرزاحسینعلی بهاء از سفارت روس به زندان منتقل شد، سفیر روس ــ که با استناد به مقررات کاپیتولاسیون از اتباع روس در ایران حمایت میکرد ــ به دفاع از او و تلاش برای نجات جانش برخاست. نویسنده بهائی نوشته است: "قنسول [کذا] روس که از دور و نزدیک مراقب احوال بود و از گرفتاری بهاءالله خبر داشت پیغامی شدید به صدراعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نماینده روس و حکومت ایران تحقیقات کامل درباره بهاءالله به عمل آید... و حکم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد... و در نتیجه بهاءالله از حبس خلاص شدند. "[6]
امانالله شفا (بهائی مستبصر) نوشته است: "وقتی رابطه بهاءالله با آقای کینیاز دالگورکی برای دولت ایران آفتابی شد، دیگر دولت روس نمیتوانست از وجود بهاءالله در ایران برای ادامه برنامه خود استفاده نماید، و از طرفی اگر ایشان در ایران میماند، ممکن بود به دست مسلمانان کشته شود، این چند موضوع سبب شد که جناب سفیر نقشه دیگری بریزد، مقدمات اعزام وی را به جانب دیگر فراهم ساخت، و با وسایلی آنچنان صحنهسازی نمود که میرزا حسینعلی از ایران تبعید گردد، تا در خارج بهتر بتواند به وسیله آن وجود نازنین به هدفهای خویش نایل شود.... "[7]
ب) انگلیس:
در مورد مناسبات انگلیس ــ و کلاً قدرتهای استعماری ــ با باب و بابیگری، دو نظر مختلف بین پژوهشگران وجود دارد. گروهی ظهور فرقه باب را از اساس، بر ساخته بیگانگان میشمارند و گروه دیگر، مداخله قدرتهای خارجی در این جریان را، پس از پیدایش و گسترش آن میدانند. اما هر دو گروه در این نکته اتفاق نظر دارند که پس از ظهور باب و ایجاد آشوب توسط پیروان وی در نقاط مختلف ایران (نظیر مازندران، یزد و زنجان)، قدرتهای بیگانه (که همواره در پی ماهی گرفتن از آب گلآلودند و نان اختلاف و آشوب بین ملتها و دولتها را میخورند) وارد عمل شدند و هر یک به شیوه خاص خود، کوشیدند از این فرقه به سود خویش بهره گیرند.
در سال 1850. م که در شهر یزد بلوای خونینی توسط بابیان به وقوع پیوست و به فرار حاکم شهر و پناه بردن او به ارگ دولتی منجر شد، نخستین گزارش نماینده دولت انگلیس در ایران به وزارت امورخارجه آن کشور ارسال گردید که نکته ظریفی را بیان میکرد: "اگر اصول عقاید این واعظ (میرزا علیمحمد باب) که چیز تازهای در بر ندارد، به حال خود گذاشته شود، بدون شک بیاهمیت بودنش معلوم خواهد شد و رو به زوال خواهد گذاشت، تنها شکنجه و عقوبت است که میتواند آنان را از افول و خفّت نجات بخشد.... "[8]
در قضیه سوءقصد به ناصرالدینشاه، نماینده انگلیس طی گزارشی که در آن فرقه باب را هم معرفی کرده، چنین گفته است: "در کمال اعتماد و اطمینان، تصور و تأیید میشود که سوءقصد نسبت به شاه از انتقام بابیها سرچشمه میگیرد. "[9] یکی از متهمان اصلی این سوءقصد، شخص حسینعلی بهاء (مؤسس بعدی "بهائیت") بود که به همین اتهام، دستگیر و به زندان افکنده شد، ولی ــ چنانکه گذشت ــ با پا در میانی جدی سفیر روسیه از زندان و مرگ نجات یافت و به عراق تبعید شد.
پس از انشعاب بابیه به دو گروه بهائی (اتباع حسینعلی بهاء) و ازلی (اتباع یحیی صبح ازل، برادر بهاء) و تبعید بهائیان توسط دولت عثمانی به عکای فلسطین، تدریجاً انگلیسیها با بهائیان ارتباط برقرار کردند و بهویژه در اواخر دوران جنگ جهانی اول (که امپراتوری روسیه از بین رفت) انگلیسیها به حمایت از بهائیان برخاستند. مهمترین اقدامی که در این ایام انجام شد، دادن لقب "سر" و نشان "نایت هود" از طرف دولت انگلیس به فرزند و جانشین بهاء، عبدالبهاء، بود. شوقی ربانی در این باره گفته است: "پس از اختتام جنگ (جنگ جهانی اول) و اطفای نایره حرب و قتال، اولیای حکومت انگلستان از خدمات گرانبهایی که حضرت عبدالبهاء در آن ایام مظلم نسبت به ساکنین ارض اقدس و تخفیف مصائب و آلام مردم آن سرزمین مبذول فرموده بودند، در مقام تقدیر برآمدند و مراتب احترام و تکریم خویش را با تقدیم لقب "نایت هود" و اهدای نشان مخصوص از طرف دولت مذکور حضور مبارک ابراز داشتند. "[10] عبدالبهاء نیز در تأیید دولت انگلیس لوحی صادر کرده که رونوشت آن در جلد سوم کتاب مکاتیب عبدالبهاء آمده است. وی در نامهای برای امپراتوری انگلیس، اینچنین دست به دعا برداشته است: "اللهم ایّد الامپراطور الاعظم جورج الخامس انگلترا بتوفیقاتک الرحمانیه، و ادم ظلّها الضلیل علی هذه الاقلیم الجلیل بعونک و صونک و حمایتک، انک انت العزیز الکریم. "[11] یعنی: "پروردگارا امپراتور بزرگ، ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانی خود مؤید بدار و سایه بلندپایه آن کشور را بر این منطقه به یاری و حمایت خویش مستدام بدار. تو نیرومند و عالی و عزیز و کریم میباشی"!
در جنگ جهانی اول، بهائیت علیه عثمانیها با ارتش انگلیس در سرزمین فلسطین همکاری کردند و متقابلاً انگلیسیها مجدّانه از جان عبدالبهاء و خویشاوندان او (در برابر عثمانیها) حمایت نمودند. این مطلب در نوشته شوقی چنین آمده است: "... احبّای انگلستان چون بر خطرات شدیدهای که حیات مبارک (عبدالبهاء) را تهدید میکرد اطلاع یافتند، بلادرنگ برای تأمین سلامت آن وجود اقدس، اقدامات و مساعی لازمه را مبذول داشتند. لرد کرزن و سایر اعضای کابینه انگلستان نیز رأساً و مستقیماً از وضع مخاطرهآمیز حیفا استحضار حاصل نمودند. از طرف دیگر لرد لامینگتون با ارسال گزارش فوری و مخصوص به وزارتخارجه آن کشور، نظر اولیای امور را به شخصیت و اهمیت مقام عبدالبهاء جلب نمود. و چون این گزارش به لرد بالفور، وزیر امورخارجه وقت رسید، در همان یوم وصول، دستور تلگرافی به جنرال آلنبی، سالار سپاه انگلیس در فلسطین، صادر و تأکید نمود که به جمع قوی در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان او بکوشد.... "[12] ارتباط بین بهائیان و انگلیسیها به جایی رسید که پیشوای بهائیت "جان افراد ایرانی را نیز فدای انگلستان" میکرد. عباس افندی در سفر به انگلیس نوشته است: "خوش آمدید، خوش آمدید، اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من آمدم اینجا و الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تام حاصل میشود و نتیجه به درجهای میرسد که به زودی افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکنند، و همینطور انگلیس خود را برای ایران فدا مینماید، از اصل، ملت ایران و انگلیس یکی بودند،.... "[13]
ج) امریکا:
عباس افندی، هنگامی که امریکا را صاحب نفوذ و پیشرفت سریع یافت، به جانب آن روی آورد. او در سفر به امریکا گفته است: "امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم، الحمدالله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی میبینم که در روی آنان نور انسانیت در نهایت جلوه و ظهور است... "[14] عباس افندی سپس امریکاییان را تشویق کرده است که به ایران هجوم آورند و در این کشور سرمایهگذاری کنند و به قول نویسنده "تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی": "آقای عباس افندی روزی تمامیت ارضی کشوری را میفروشد که هیچگونه وابستگی بدان نداشته است. و روزی هم دندان طمع دیگران را نسبت به معادن کشور ایران تیز مینماید. هنگامی که به امریکا رفته بود، برای خوشامد آنان گفته: از برای تجارت و منفعت ملت امریکا ملکتی بهتر از ایران نه. چه، که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود.... "[15]
از طرف دیگر همانطور که شناسایی بهائیت ابتدا در امریکا آغاز شد، در به رسمیت شناختن موقوفات بهائی نیز همین قاره پیشقدم گردید. بدینترتیب که بهائیان امریکایی موفق شدند در مدت کوتاهی عوارض و مالیاتهای موقوفات بهائی را لغو کنند و حتی تسهیلات و مساعدتهایی نیز برای بهائیانی که صرفاً به امور بهائیت مشغول بودند، به وجود آورند. به موجب موافقتنامه و اسنادی که در سالهای 1928، 1929، 1935، 1938، 1939، 1941 و 1942 به تصویب فرمانداران ایالات مختلف رسید، موقوفات بهائی بهنام "محفل مرکزی بهائیان امریکا" یا "رفقای جامعه بهائیت" ثبت شد. [16]
د) اسرائیل
دوران رهبری شوقی افندی (نوه و جانشین عبدالبهاء) در زمان سیطره و "قیمومت" تحمیلی انگلیس بر مردم فلسطین (1920ــ1948) و سپس تشکیل حکومت غاصب اسرائیل (1948) گذشت. شوقی، که در حیفا (از شهرهای فلسطین اشغالی) میزیست، با این دو حکومت، روابط صمیمانه داشت و متقابلاً از حمایتهای بیدریغ آن دو برخوردار بود.
برقراری روابط صمیمانه با دشمنان ملت مسلمان و ستمدیده فلسطین توسط شوقی، دلایل و علل گوناگونی داشت که یکی از آنها، کینه عمیق او نسبت به مسلمانان بود که از عصر باب و بهاء به او به ارث رسیده بود و در نوشتههای او ــ به ویژه "لوح قرن" ــ کاملاً بازتاب دارد.
بابیان و بهائیان به علت درگیریهای سخت و خونینی که از همان آغاز پیدایش، با مسلمانان (در ایران) داشتند با پیروان این آیین بیش از دیگران کینهتوزی میکردند و هنوز هم میکنند. در گزارش نماینده انگلیس در ایران به وزارتخارجه آن کشور آمده: "گرویدن به بابیگری صحیح است، ولی اعمال زور مجاز نیست مگر به مسلمانان که قتلشان در همه موارد مجاز میباشد، زیرا آنها دشمنان باب و مریدانش هستند، و همچنین افول مذهب اسلام تقدیر آسمانی است. "[17] لذا چهارمین پیشوای بهائیت درصدد برآمد با استفاده از اختلافات دیرین مسلمانان و یهودیان، سرزمین اسرائیل را مرکز اصلی بهائیان قرار دهد و دولت یهود را به صورت پناهگاه بلکه تکیهگاه جهانی این فرقه درآورد. از طرف دیگر از مظاهر دشمنی دیرین یهودیان نسبت به مسلمانان این بود که از هر نیروی ضداسلامی حمایت میکردند، مخصوصاً که سرزمین اسرائیل در محاصره کشورهای اسلامی قرار داشت (و هنوز هم دارد)، لذا مسلک بهائیت را جزء مذاهب رسمی در کشور اسرائیل قرار دادند، ضمن اینکه، جلب سرمایهداران بزرگ ــ که بهائیان و مخصوصاً رهبران این فرقه ــ در رأس آنها قرار داشتند و طبعاً سرمایههای خود را در این سرزمین نوبنیاد به کار میانداختند، به سود حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل بود. اگر مجموعه این عوامل به تدفین رهبران بهائی در این سرزمین افزوده شود ــ که خود مرکز مقدسی برای بهائیان میشود و هر سال گروههای کثیری را با سرمایههای کلان و مخارج گزاف به سوی این سرزمین سرازیر میکند ــ انگیزه تفاهم فوقالعاده بهائیان و اسرائیلیان بیشتر و بهتر درک میگردد.
شوقی ربانی طی نقشه دهساله خود ضمن هدف بیستوچهارم، حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولتهای جهانی ترجیح داده و به بهائیان توصیه کرده است که در تأسیس شعب محافل روحانی و ملی بهائیان فقط: "... در ارض اقدس بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل... اینگونه محافل را بهوجود آورید. "[18] اما وقتی به بهائیان ممالک ایران، عراق، انگلستان و آلمان برای تشکیل شعب محافل روحانی و ملی را توصیه نمود، هیچگاه به رعایت قوانین و مقررات این ممالک اشاره نکرده است.
3ــ نفوذ در مراکز دولتی و مداخله در امور سیاسی
بهائیان از آغاز فعالیتهای خود، طی تبلیغاتی که میکردهاند و هنوز هم میکنند، شرکت در امور سیاسی را برای عموم پیروان خود ممنوع اعلام کرد و آنان را از مداخله در سیاست محروم ساختهاند، تا آنجا که حتی شرط ورود و حضور افراد در جامعه بهائیت را همین امر قرار دادهاند. اما از همان روزی که پس از اعدام باب، به ناصرالدینشاه سوءقصد شد تا به امروز، کار بهائیان خواه ناخواه، با سیاست پیوند خورده و بارها این امر به اثبات رسیده است که بهائیان ایران، در امور مختلف سیاست ایران مداخله کردهاند و مهمتر از آن، به گروههای سیاسی بینالمللی بستگی دارند. از پناهنده شدن بهاءالله به سفارت روس پس از سوءقصد به ناصرالدینشاه و حمایت علنی سفیر و دولت روسیه از وی (که قبلاً بدان اشاره شد) تا حمایتهای انگلیس و امریکا و خصوصاً رابطه میان اسرائیل و بهائیان، همگی نشاندهنده ورود این فرقه به عرصه سیاست است.
پس از مرگ شوقی افندی، اختلافی که از مدتها پیش بین زعمای بهائیت پیدا شده بود، خصوصاً بر سر تملک و تصاحب میراث او، یکباره از پرده بیرون افتاد و کار شکایت گروههای مخالف از یکدیگر حتی به محکام قضایی و دادگستری نیز کشیده شد. اسماعیل رائین جزئیات یکی از این شکایتها را همراه اسناد آن در کتاب خود آورده و نشان داده است که چگونه بهائیان با سندسازی و تبانی با مأموران دولتی، توانستند با مصالحه میراث شوقی به آقای دکتر علیمحمد ورقا و سپس واگذاری آن اموال از طرف وی به شرکت امناء، میراث چند میلیاردی شوقی ربانی در ایران را ــ بدون اینکه حتی مالیات بر ارث یا مالیات بر دو صلح انجامشده را به دولت بپردازند ــ تصاحب کنند و در اختیار گروه مورد نظر خود قرار دهند. [19]
در نمونهای دیگر، مأموران ثبت، گورستان عمومی واقع در امیرآباد تهران (قبرستان گلستان جاوید) را که پلاک 3742 بخش 3 تهران را داشت و به موجب نص صریح قوانین ثبتی متعلق به شهرداری تهران بود، به شرکت بهائیان (شرکت امناء) واگذار کردند، اما آنها با وجود اعتراض شهرداری و شورای عالی ثبت، این گورستان را به قطعات متعدد تقسیم نمودند و به اشخاص مختلف فروختند. [20] سند دیگری که آقای رائین از اعمال نفوذ بهائیان در مراکز دولتی ارائه داده مربوط است به سرشماری عمومی آبان 1345. هر چند بهائیت در ایران به رسمیت شناخته نشدهاند، در آن ایام سران آن با گرفتن پستهای مهم دولتی، به همه پیروان این فرقه دستور دادند که هنگام پرسش آمارگران، مذهب خود را رسماً "بهائی" اعلام کنند. از طرف دیگر به دستور مسئولان امر، میبایست از ثبت عنوان "بهائی" در جدول مربوط به دین، خودداری میشد. با وجود این باز هم گروهی از افراد متعصب بهائی، مذهب خود را رسماً "بهائی" قید کردند. یک نمونه از فرم سرشماری را آقای رائین در کتاب خود آورده است که به خانواده آقای شاپور راسخ مربوط میباشد. در این فرم چهار نفر اعضای اصلی خانواده، دین خود را "بهائی" قید کردهاند و فقط مستخدم منزل، پیرو آیین اسلام بوده است. نکته جالب اینکه آقای شاپور راسخ که با چنین تعصبی، بهرغم دستور دولت، مذهب خود را در برگ سرشماری "بهائی" قید کرده، سالها ریاست مرکز سرشماری مرکز آمار ایران را عهدهدار بوده است. [21]
پی نوشتها:
[1]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین، بیتا.
[2]ــ همان، صص16ــ15 (به نقل از: مرتضی احمدی، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، چ سوم، 1346، ص85).
[3]ــ همان، ص199
[4]ــ همان، صص104ــ103، به نقل از تاریخ نبیل زرندی.
[5]ــ همان، ص106 (به نقل از: قرن بدیع، ج 2، ص15)
[6]ــ همان، ص106 و 107 (به نقل از: مرتضی احمدی، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، همان، ص53)
[7]ــ همان، ص112 (به نقل از: نامهای از سن پالو، ص316)
[8]ــ همان، صص39ــ38
[9]ــ همان، ص65
[10]ــ همان، ص118 (به نقل از: قرن بدیع، ج 3، ص399).
[11]ــ همان، ص121
[12]ــ همان، صص122ــ121
[13]ــ همان، ص123 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، سخنرانی در منزل میس کراپر، ج 1، 1911).
[14]ــ همان، ص124 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، ج اول، ص33)
[15]ــ همان، ص125ــ124 (به نقل از: پرنس دالگورکی یا تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، ص76).
[16]ــ همان، صص251ــ246
[17]ــ همان، ص45
[18]ــ همان، ص170 (به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص162)
[19]ــ همان، صص 289ــ260 و 359ــ317
[20]ــ همان، صص 264ــ262 و 277ــ274 و 293 [21]ــ همان، صص243ــ242
برچسبها:
تاریخی آکنده از فساد و وابستگی
۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه
سایت محاکمه راه افتاد
از همه حقیقت جویان و عدالت محوران اسلامی تقاضا داریم با قرار دادن این کدها در ابتدای وبلاگ ها و وب سایت های خود به محاکمه لینک دهند .
کدها را از آدرس : http://www.anti-bahai.blogsky.com/1387/04/15/post-151/ دریافت کنید .
کدها را از آدرس : http://www.anti-bahai.blogsky.com/1387/04/15/post-151/ دریافت کنید .
همچنین می توانید در بمب گوگلی محاکمه شما هم سهیم باشید . کافی است در وبلاگ ها و سایتهای خود عبارت - محاکمه - را نوشته و به سایت محاکمه لینک برقرار کنید.عینا این نوشته را در لینک های وبلاگتان اضافه کنید :
محاکمه
محاکمه
۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه
مثقال های طلای گوسفندان بهاء الله
جناب بهاء در کتاب اقدس صفحه 15 سطر 12 می گوید :
خداوند حکم کرده است که هریکی از مرد و زن زنا کنند میباید دیه بر بیت العدل تسلیم کند.
و مقدار آن دیه را نه مثقال طلا تعیین نموده است که اگر دو مرتبه زناء کردند لازمست دومقابل آن دیه پرداخت کنند و این حکمیست از جانب مالک السماء .که با این حساب اگر کسی دست به عمل خلاف در فرقه بهائیت بزند باید جرائم ذیل را به بیت العدل بپردازد:
مرتبه اول 9 مثقال طلا
مرتبه دوم 18 مثقال طلا
مرتبه سوم 36 مثقال طلا
مرتبه چهارم 4.5 سیر طلا
مرتبه پنجم 9 سیر طلا
مرتبه ششم 18 سیر طلا
مرتبه هفتم 36 سیر طلا
مرتبه هشتم 1 من و 32 سیر طلا
مرتبه نهم 3 من و 24 سیر طلا
مرتبه دهم 7 من و هشت سیر طلا
مرتبه بیستم 32 سیر و 72 من و 73 خروار
مرتبه سی ام 1510 ماشین 15 تنی
مرتبه چهلم 1546240 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاهم 1583349760 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و یکم 3166699520 ماشین 15
تنی مرتبه پنجاه و دوم 6333399040 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و سوم 12666798080 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و چهارم 25333596160 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و پنجم 50667192320 ماشین 15 تنی مرتبه
پنجاه و ششم 101334384640 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و هفتم 202668769280 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و هشتم 405337538560 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و نهم 810675077120 ماشین 15 تنی
مرتبه شصتم 1621350154240 ماشین 15 تنی
و بالاخره برای بار شصت وسوم آنقدر ماشین 15 تنی طلا خواهیم داشت که اگر این ماشین ها را در روی تمام خشکی های کره زمین قرار دهیم( مساحت تمام خشکی های کره زمین روی هم بالغ بر 148600000000 ) باز هم تمام آنها جا نمی گیرند، البته اگر مساحت هر ماشین را 15 متر مربع در نظر گرفت. برای بار صدم نیز 5955000000000000000000 می باشد که هم وزن کره زمین است. اگر بیشتر هم شود باید از کرات دیگر وام گرفت.
تا آنجایی که بنده متوجه شدم فرمول این مبلغ به صورت زیر است: 2 به توان مرتبه منهای یک ضرب در 9 مثقال (2^(n-1)*9) که این فرمول به صورت نمایی رشد کرده و نمودار آن دارای مجانب قائم بوده و به سمت بی نهایت میل می کند.
خودتان قضاوت کنید!
اسلام عزیز میگوید : به هر یک از مرد و زن زناکار می باید صد تازیانه بزنید ، و در این جهت فرقی در میان ثروتمند و فقیر قائل نشده و همه بطور مساوی از این جزاء متاذی و در عذاب می شوند . ولی جناب میرزا بهاء بخاطر تامین تمایلات مردم قرن خودش و این قرن می گوید : جزای زناء کردن نه مثقلا طلا دادن است ، آنهم به بیت العدل .
اما در بررسی مبانی فرقه بهایی، انقدر تناقضات روشن و شفاف هست که ما رو از جستجوی روابط ریاضی بی نیاز می کند .
به عنوان مثال بهاء الله در کتاب اقدس خود جمله 144 اینگونه می گوید : کسی که خانه ای را آتش زند لازم است که او را آتش زنند.
حال کسانی که مدعی عشق ورزیدن به انسان هستند چرا قدری از این حس انسان دوستی خود را نتوانسته اند در منطقه ای که مرکز بهاییت در آن قرار دارند، منتشر کنند و حتی به اندازه سر سوزن به رژیم اسرائیل انسان دوستی را آموزش دهند؟
تفو بر این جهالت که خیلی ها بهائیت را واقعیت و نوآوری می پندارند.
خداوند حکم کرده است که هریکی از مرد و زن زنا کنند میباید دیه بر بیت العدل تسلیم کند.
و مقدار آن دیه را نه مثقال طلا تعیین نموده است که اگر دو مرتبه زناء کردند لازمست دومقابل آن دیه پرداخت کنند و این حکمیست از جانب مالک السماء .که با این حساب اگر کسی دست به عمل خلاف در فرقه بهائیت بزند باید جرائم ذیل را به بیت العدل بپردازد:
مرتبه اول 9 مثقال طلا
مرتبه دوم 18 مثقال طلا
مرتبه سوم 36 مثقال طلا
مرتبه چهارم 4.5 سیر طلا
مرتبه پنجم 9 سیر طلا
مرتبه ششم 18 سیر طلا
مرتبه هفتم 36 سیر طلا
مرتبه هشتم 1 من و 32 سیر طلا
مرتبه نهم 3 من و 24 سیر طلا
مرتبه دهم 7 من و هشت سیر طلا
مرتبه بیستم 32 سیر و 72 من و 73 خروار
مرتبه سی ام 1510 ماشین 15 تنی
مرتبه چهلم 1546240 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاهم 1583349760 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و یکم 3166699520 ماشین 15
تنی مرتبه پنجاه و دوم 6333399040 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و سوم 12666798080 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و چهارم 25333596160 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و پنجم 50667192320 ماشین 15 تنی مرتبه
پنجاه و ششم 101334384640 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و هفتم 202668769280 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و هشتم 405337538560 ماشین 15 تنی
مرتبه پنجاه و نهم 810675077120 ماشین 15 تنی
مرتبه شصتم 1621350154240 ماشین 15 تنی
و بالاخره برای بار شصت وسوم آنقدر ماشین 15 تنی طلا خواهیم داشت که اگر این ماشین ها را در روی تمام خشکی های کره زمین قرار دهیم( مساحت تمام خشکی های کره زمین روی هم بالغ بر 148600000000 ) باز هم تمام آنها جا نمی گیرند، البته اگر مساحت هر ماشین را 15 متر مربع در نظر گرفت. برای بار صدم نیز 5955000000000000000000 می باشد که هم وزن کره زمین است. اگر بیشتر هم شود باید از کرات دیگر وام گرفت.
تا آنجایی که بنده متوجه شدم فرمول این مبلغ به صورت زیر است: 2 به توان مرتبه منهای یک ضرب در 9 مثقال (2^(n-1)*9) که این فرمول به صورت نمایی رشد کرده و نمودار آن دارای مجانب قائم بوده و به سمت بی نهایت میل می کند.
خودتان قضاوت کنید!
اسلام عزیز میگوید : به هر یک از مرد و زن زناکار می باید صد تازیانه بزنید ، و در این جهت فرقی در میان ثروتمند و فقیر قائل نشده و همه بطور مساوی از این جزاء متاذی و در عذاب می شوند . ولی جناب میرزا بهاء بخاطر تامین تمایلات مردم قرن خودش و این قرن می گوید : جزای زناء کردن نه مثقلا طلا دادن است ، آنهم به بیت العدل .
اما در بررسی مبانی فرقه بهایی، انقدر تناقضات روشن و شفاف هست که ما رو از جستجوی روابط ریاضی بی نیاز می کند .
به عنوان مثال بهاء الله در کتاب اقدس خود جمله 144 اینگونه می گوید : کسی که خانه ای را آتش زند لازم است که او را آتش زنند.
حال کسانی که مدعی عشق ورزیدن به انسان هستند چرا قدری از این حس انسان دوستی خود را نتوانسته اند در منطقه ای که مرکز بهاییت در آن قرار دارند، منتشر کنند و حتی به اندازه سر سوزن به رژیم اسرائیل انسان دوستی را آموزش دهند؟
تفو بر این جهالت که خیلی ها بهائیت را واقعیت و نوآوری می پندارند.
برچسبها:
مثقال های طلای گوسفندان بهاء الله
اشتراک در:
پستها (Atom)