۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

بهائیت وخداوند

آقای میرزا حسینعلی تراشیدن موی سر را جایز ندانسته و دستور داده موی سر از حد گوشها تجاوز نکند (1) عکس‌هایی که از جناب بهاء در دست است نشان می‌دهد ریش آقا بلند و خرمنی از موی بر روی شانه آن بزرگوار ریخته است (2) این هم نمونه ای از دستورات بهاء که فقط برای اغنام صادر نموده و شخصا اجرا نمی کرده است. برای اینکه مو یا پشم‌های صورت سهمی از خدایی (بهاء ) برده باشد به یاران سفارش نموده است در موقع دعا این جمله را تلاوت کنید . اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه (3) « بگوئید خدایا قسم می‌دهم تورا به موهائی که بر صورتت می جنبد » بهائیان دربرابر این ایراد نظیر صدها سوال و اشکال جوابی ندارند جز اینکه مانند سید مهدی گلپایگانی که بهائیت به بزرگی و عظمت او افتخار و قلم فرسائی کرده در برابر این پرسش غافلگیر شود و با پاسخ خود دانش و فضلش را به مردم بنمایاند اینک شرح مباحثه سید مهدی گلپایگانی بهائی با یکی از معترضین... « آخوندها اعتراض می کنند درباره اللهم انی اسئلک بشعراتک ... سید مهدی می‌گوید خدائی که دست دارد و چشم دارد مگر نباید مو داشته باشد و شما می‌دانید اگر خدا با داشتن سایر اعضاء سرش بی مو باشد البته کچل خواهد بود و ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم (4)از گفتار سید مهدی(بهايي) چنین استنباط می‌شود خداوند جسم است و ریش هم باید داشته باشد در صورتیکه مبلغان بی جهت خود را به زحمت انداخته و دست و پا می‌کنند به نحوی بهاء را تبرئه نمایند غافل از اینکه آقای‌ میرزا حسینعلی این جمله را در شان خود گفته است .
بدیهی است خدای جهان جسم نیست و جا ومکان معینی نداشته همه جا هست، عِلمش بر همه چیز و هر جا احاطه دارد گوش و دست و پا و ریش ندارد دست او اشاره به قدرت و توانایی آن ذات مقدس و شنیدن و دیدن ایزد تعالی همان علم پروردگار بر تمام مخلوقات و کائنات است.
« فتبارک الله الذی لا یبلغه بعد الهمم و لا یناله حدس الفطن الاول الذی لاغایة له فینتهی ولا اخر له فینقضی » ص 278 نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام
با ذکر این مطالب مُسَلم است بهائیان یا لااقل آنان که به گفته های رهبران و نویسندگان بهائی ایمان دارند مشرک‌ند و جایشان در آتش خواهد بود «انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة و ماویه النار وما للظالمین من انصار - هرکس به او شرک آورد خدا بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش آتش دوزخ باشد و ستمکاران عالم را هیچ کس یاری نخواهد کرد آیه72 سوره مائده‌». پس دانستيم خدای ریش دار همان جناب میرزا بهاء هستند، ضمناً لازم است بهائیان در چاپ‌های بعدی کتاب مصابیح گفته گلپایگانی را « که اشخاص ناشناس تصور می‌کردند فکرش مغشوش بوده (5) بدین طریق اصلاح کنند و بنویسند اگر صورت خدا بی مو باشد کوسه خواهد بود و ما بهائیان به خدای بی ریش اعتقاد نداریم.
* * * *

«پیغمبران و کتاب‌های آسمانی، فرستادگان خدای خدایان یعنی بهاء هستند»
میرزا حیدر علی اصفهانی ظاهراً از بهائیان دو آتشه و طرفدار پرو پا قرص میرزا حسینعلی و عباس‌ عبدالبهاء و از مبلغان طراز اول این طایفه بوده، وي عقیده خود را در کتابی بنام بهجة الصدور نوشته و از قول بهاء‌الله یاد آور شده هر چه می‌گوئیم و می نویسیم تفسیری ندارد و فقط مقصود معنای ظاهری کلمات است.
می‌نویسد : فانی (میرزا حیدر علی ) و این نفوس (بهائیان) موقنیم که حضرت بهاء‌الله آسمانی است که از آفاقش شموس انبیا و مرسلین اشراق نموده مرسل رسل و منزل کتب رب الارباب و سلطان مبدا و‌ مآب است و بقدر یک صندوق نوشتجات و صحف و الولح و آیات از حضرت احدیتش موجود و منتشر است و جمیع را کتب آسمانی و صحف ربانی و تورات صمدانی و انجیل رحمانی و قرآن یزدانی و بیان جلیل واجب الاتباع می‌دانیم و در همه بیانات مبارکش صریح است که آیاتش تاویل و باطن ندارد و ظاهرش مقصود و مامور... (6)
از بهائیان می‌پرسیم یک صندوق کتاب نوشته های بهاء کجاست؟ و در دست چه کسی می باشد؟ جواب می‌دهند مگر نمی‌دانید وظیفه بهائیان فقط این است ادعاهای میرزا بهاء و عباس افندی و شوقی را بپذیرند تا راه برای سوء استفاده عده‌ای شناخته شده هموار نگردد. وای بر آن مردمی که بدروغ مدعی شوند رهبرشان یک صندوق کتاب نوشته است !! اگر مکررات نوشته های بهاء را حذف کنیم چیزی جز شرح ادعاها (خدا آفرینی تا فانی و عبد و ذلیل بودن ) و... باقی نمی ماند راستی محتویات آن کتابها چیست؟ شهر فرنگ و از همه رنگ..... باید خواند و پی برد.
نویسندگان بهائی و شوقی افندی نوشته‌‌اند به دستور میرزا حسینعلی بسیاری از نوشته‌هایش در شط ریخته میشد (7) چرا؟ و چرا جناب خدا( بهاء)! که مرسل رسل و منزل کتب بود ! و از هزاران سطر کمتر از یک دهم آن را انتخاب مي‌کرد؟ زيرا پس از مطالعه نوشته‌هایش می دید برای حفظ آبروی نویسنده باید در شط]اب يا رود [بریزد. می‌پرسیم برای چه میرزا حسینعلی تحریرات خود را در آب می ریخت؟ می‌گویند مردم لیاقت شنیدن آن را نداشتند. یعنی آقای بهاء کار بی‌هوده‌ای انجام می‌داد که پس از نوشتن مجبور می شد نوشته‌هایش را نابود کند. دست‌هائی که باب و بهاء را عَلم کردند استثمار‌کنندگان و مُزدورانی بودند که می دانستند اعتقاد به توحید سبب همبستگی مسلمانان است و اتحاد موجب میشود راه برای غارت و چپاول و سوء استفاده های گوناگون بسته شود لذا دست به دامن این مدعیان کاذب شدند که خود را رب الارباب « یعنی پروردگار پروردگاران جهان و آفریدگار معرفی کنند (8)
چنانکه ملاحظه می‌فرمائید خواستیم معنی رب الارباب را از قول یکی از نویسندگان بزرگ بهائیت (اشراق خاوری) نقل کنیم و به اطلاع برسانیم او هم پیدایش بهاء را ظهور‌ الله و میرزا حسینعلی را منزل کتب و مرسل رسل دانسته نه رسول و نبی (9)
* * * *
« سجده در مقابل بهاء »
با توجه به شواهد و دلایل مندرج در صفحات پیش به عقیده بهائیان نسبت به شخص میرزا حسینعلی پی بردیم و به یقین دانستیم نویسندگان بهائی او را خدای جهان و خالق هستی ها و مرسل پیغمبران و.... می دانند.
میرزا حیدر علی مبلغ بهائی موقعی خواست به عشق آباد روسیه برود اما از جانب میرزا بهاء به او اطلاع داده شد از آن مسافرت صرف نظر کند. از طرفی دوستانش پیشنهاد کردند بنا به مصلحت و مقتضیات روزگار به شیراز و یزد نرود. حیدر علی ناراحت شد و نامه‌ای برای بهاء نوشت و متذکر شد خد‌ایا چه کنم اصفهان تهران و عشق آباد را تو نهی فرمودی شیراز و یزد هم دوستانت صلاح ندیدند(10)
آیا میرزا حیدر علی نمی فهمید بهاء نمی تواند مرسل پیامبرن ومنزل کتابهی آسمانی باشد؟ آیا ماموریت داشت با این حزب ودسته همکاری کند؟ در شماره های بعد طبق مدارکی که از کتابهای بهائیت نقل می شود این موضوع روشن خواهد شدو
روزی میرزا حیدر علی خواست پای آقای بهاء را ببوسد اینک شرح ماجرا از قول میرزا حیدر علی:
«...فانی(حیدرعلی)خواست پای مبارک (بهاء) را زیارت کند و ببوسد .... چون روبروی فانی تشریف می‌آوردند جای نقش دیوارم بود و چون روی مبارک را به طرف آخر می فرمودند...یک قدم،دوقدم و سه قدم بقصد و عزم خود را انداختن روی پای مبارک و بوسیدن و سجده نمودن از جای حرکت می‌نمود چون توجه به طرف فانی می فرمودند هیمنه جمال وجلال، فانی را به مقر خود راجع و جمادش می فرمود. سه چهار مرتبه این قسم پیش رفت و برگشت را ملاحظه فرمودند و...فرمودند همانجا بایست... بقدری این بیان مبارک مسرت بخشید که تا ذرات تراب جسدش را باد به هر طرف ببرد از آن کلمه مسرور و فرخنده و متباهی است (11)
هر چه آن خسرو کند شیرین بود
بشر تا چه حد در دریای بی خبری و انحطاط غوطه می خورد که حاضر است در برابر شخصی ضعیف و ناتوان سجده کند و با شنیدن کلمه « بایست» آن چنان شاد می گردد و ادعا می کند تا باد ذرات خاک بدنش را به این سو و آن سو می برد خوشحال است. در حالیکه همین نویسنده اعتراف نموده آقای میرزا حسینعلی تحت تسلط دولت روس قرار گرفته و بهائیان از حمایت بی دریغ دربار روسیه برخوردار بوده‌اند(12)
«ختم الله علی قلوبهم وعلی سمعهم وعلی ابصارهم غشاوة ولهم عذاب عظیم - قهر خدا بر دلها و گوشهای ایشان مهر نهاده و بر دیده‌هاشان پرده افکنده که فهم حقایق و معارف الهی را نمی‌کنند و برای ایشان عذاب سختی است - آیه 7 سوره بقره»
* * * *
«بهاءالله به راز دلها آگاه است»
یکی از مبلغان بهائیت به نام محمد طاهر یزدی در عکا در نظر گرفت که در حضور مبارک با لسان قلب بعرض برساند زیرا می دانست که هر فکری به خاطرش خطور کند جمال قدم (بهاء) به آن آگاه است و هر مسئلتی که در قلب داشته باشد بدون آنکه بر زبان جاری سازد از لسان مبارک (بهاء صادر خواهد شد.(13)
اطاعت و بندگی و ستایش مخصوص و برای یکتا خدای جهان آفرین می باشد. تنها خداوند بزرگ است که هر چه در پنهان و آشکار است میداند «والله یعلم ما تسرون و ما تعلنون-آیه19 سوره نحل» و آنچه خلق در دل پنهان کنند یا آشکار سازند همه آگاه است «و ربک یعلم ما تکن صدورهم و ما یعلنون-آیه69 سوره قصص». مسلمانان معتقدند مطابق آیات قرآن (آیه50سوره انعام-قل لا اقول لکم عندی خزائن الله و...- آیه65سوره نمل - قل لا یعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله و...و...) علم غیب مخصوص خداوند است و پیامبران باذن پروردگارمی توانند با عالم غیب مرتبط گردند (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداالا من ارتضی من رسول....-آیه26سوره جن
از آقایان بهائیان می پرسیم با توجه به اینکه آقای میرزا حسینعلی خود را رسول و نبی ندانسته گاه مدعی خدایی شده ،گاه مظهر خدا و بالاخره خدا آفرین و ناگهان مظلوم ،عبد ذلیل ،بی علم فانی و خلاصه آنکه هر لحظه به رنگی در آمده چگونه میتوان باور نمود الاقل این موجود بدستور خداوند بزرگ از سر ضمیر آگاه بوده،جز اینست که بگوئیم پروردگار متعال درباره چنین افرادی وعده عذاب وجهنم داده است
این فصل را با ذکر دو سطر از مقدمه یکی از کتابهای بهائیان خاتمه میدهیم .عزیز الله سلیمانی بهائی می نویسد:«نگارنده خاکسار جبین ستایندگی بر زمین بندگی نهاده به کمال عجز و انکسار از آستان جمال قدم (بهاء) مسئلت مینماید که این بینوا (عزیزالله سلیمانی) را دربقیه ایام زندگی نیزمشمول تاییدات خویش گرداند» (14). با توجه به کلیه مطالب پیش که بدون شک مورد قبول بهائیت است آنانکه عقلا الوهیت انسانی عاجز را نمی پذیرند انفصال خود را از جرگه بهائیان اعلام و از این حزب که در زمان ضعف حکومت قاجار بدست استعمار گران برایرانی تحمیل شده کناره گیری نمایند از لجاجت بپرهیزند و به صف خدا پرستان و دینداران واقعی بپیوندند به امید آن روز.



پی نوشت ها :
1-صفحه 313 گنجینه حدود و احکام
2-در صفحه 240 کتاب بهاء الله تالیف فیضی به افشان بودن گیسوان و محاسن میرزا حسینعلی اشاره شده است
3-کتاب ادعیه محبوب صفحه 123
4-صفحه 26 و 27 مصابیح هدایت جلد سوم
5-صفحه 18 مصابیح هدایت جلد سوم بهائیان در چاپ دوم این کتاب جمله مذکور را خذف کردند
6-صفحه399 بهجة الصدور
7-صفحه 6 مقدمه گنج شایان
8-صفحه44 لغات آخر کتاب قاموس ایقان جلد4
9-صفحه305 قاموس ایقان جلد اول
10-صفحه231 بهجة الصدور
11-صفحه249 بهجة الصدور
12-صفحه128 بهجة الصدور
13-صفحه316 مصابیح هدایت جلد پنجم
14-مقدمه جلد 5 کتاب مصابیح هدایت

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

بهائیت از نگاه یک نویسنده اهل تسنن

گروه وهابیت یکی زیرشاخه های فرقه ی باطنی هامحسوب می شود .بهائیت دراصل ((بابیت ))نام داشته ومنسوب به میرزامحمدعلی شیرازی اهل ایران متولدسال1380میلادی می باشد،میرزامحمدعلی شیرازی دراصل مذهب شیعه اثنی عشریه داشته وبعدها بین مذهب اثنی عشری ومذهب اسماعیلی جمع وتلفیق می داد ،اوبه مطالعات فلسفی پرداخته واندیشه ای نوبه مردم ارائه دادوخودراسخنگوئی امام غائب ودروازه وباب رسیدن به امام زمان معرفی کردبهمین خاطرگروه عقیدتی اورا((بابیه ))نامیدند..
بعدازاینکه اندیشه های اودربین مردم قبولیت پیداکردخودراامام زمان مهدی منتظرمعرفی کرد ،سپس ادعای جدیدی کرد که الله تبارک وتعالی دراوحلول کرده وبوسیله اوخودراخودرابرمخلوقات ظاهرمیکند ،وهمچنان ادعاکردکه اوتنهاراه ظهورحضرت موسی وعیسی علیهماالسلام درآخرزمان است ،بنابداین اندیشه نوین رجعت وبازگشت حضرت موسی (ع)به زمین ودنیارامانندبازگشت حضرت عیسی (ع)مطرح کرد.بعدازآن اعلام کرد که به روزواپسین روزقیامت وبهشت ودوزخ ایمان نداردوآنهاراقبول نداردوآنجه که ازآنهانام گرفته می شود فقط علایمی برای حیات روحانی جدیدی هستند که به انسان دست می دهد،ودراین زمینه ازمنهج وروش وعقیده ی براهمه وبودائیان تبعیت کرده وبه آن معتقدبود.کم کم چنین ادعاکرد که اومصداق حقیقی تمام پیامبران است ،روزی که نوح به پیامبری رسیداونوح بود،روزی که موسی مبعوث شداوموسی بودوروزی که عیسی مبعوث شداوعیسی بودوروزی که محمدعلیه السلام مبعوث شداومحمدبود.درضمن اومعتقدبودکه اوجامع تمام ادیان یهودیت ومسیحیت واسلام است ،وهیچ فرقی بین آنهاوجودندارد،سپس به انکارنبوت حضرت ختمی مرتبت محمدمصطفی علیه السلام پرداخت وبسیاری ازضروریات دین اسلام راانکارکرد،ومعتقدبه مساوات درارث بین زن ومردوغیره بود.ایشان کتابی به نام((البیان))نوشته که معتقدبودمثل قرآن به اووحی شده است ،ودرسال1850میلادی درحالیکه بیش ازسی سال ازعمراونگذشته بود اعلام گردید.اودووزیرداشت کهبه اومعتقدبودندوازاوپیروی می کردندیکی بنام((صبح ازل))ودیگری بنام ((بهاءالله ))که دولت ایران آنان راازایران تبعیدوجلای وطن کرده بود،اولی در((قبرص)) ودومی درشهر((ادرنه))رحل اقامت افکند،صبح ازل می خواست دعوت بابیت راآشکارکندولی کوشش اوبه جایی نرسیدوطرفداران اوروبه قلت می رفت .ولی طرفداران بهاءالله افزون گشته تااینکه مذهب به اومنسوب شدوبنام ((بهائیت))معروف گشت وبهاءالله هم ادعای حلول الله دروجودخودرامی کردومی گفت :وجودمیرزامحمدعلی مقدمه ای برای وجوداوبوده است .ولی جنگ ونزاع ومجادله لفظی بین طرفداران صبح ازل وبهاءشدت گرفت تااینکه دولت عثمانی بهاءالله رابه شهر((عکا))درلبنان تبعیدکردودرعکابودکه کتاب البیان خودراتالیف کردوبجای قرآن معرفی کرده وآن راکتاب ((اقدس ))می نامید.اومعتقدبودکه این کتاب براووحی شده واندیشه های خودرا((دین جدیدی می دانست که هیچ ربطی به اسلام نداشته بلکه جامع بین تمام ادیان واجناس وجهان است ،ونامه هایی که به حکام وپادشاهان می نوشت بنام ((سورا))می نامید.بعدازآن مردم رابه کنارگذاشتن ودورانداختن تمام آداب وسنن اسلامی فرامی خوامد،وبین تمام ابنای بشرازهرقوم وملتی ورنگ وجنسی که باشندقائل به مساوات بود.تعددازواج رامنع نموده اماعندالضروره فقط ازدواج دوزن راجایز می دانست .نمازجماعت را(بجزنمازجنازه)منسوخ کرد،فقط نمازانفرادی راجایز می دانست وروکردن به قبله راردمیکرد،وتبلیغ میکردهرجاکه بهاءالله باشدآنجاقبله است وپیروان خودرادستورمی دادکه هرجاوهرطرفی که بهاءالله باشدبه آن سونمازخوانده وسجده کنند وتمام محرماتی که دراسلام حرام هستندحلال کرده وبه این خرافات وضلالتهای خودمردم رافرامی خواندتااینکه درتاریخ 16ماه مئی سال 1892میلادی مرد،وفرزندش عباس معروف به عبدالبهاءجانشین اوشد.

تحری حقیقت- پاسخ به بهاییت

کلمه تحری مصدر است و به معنای جست و جو کردن می اید.در زبان عرب گویند : التحری :طلب ما هو اخری.یعنی :تحری جستجوی چیزی است که سزاوار تر باشد.تحری حقیقت هموارهبا همواره با ترک تعصب پیوند دارد و کسی که گرفتار طرفداری جاهلانه و سخت از عقیده ای یا شخصی باشد نمی تواند رای مخالفت را بپذیرد و ره به سوی حقیقت برد زیرا او را بت درونی گرفتار ساخته است.!
تحری حقیقت ،تعبیری است که از قدیم میان اهل معرفت متداول بوده و اخیرا فرقه بهائی ان را بازگو می کنند.عباس پسر بزرگ بهاالله که غالبا خود را عبد البها می خواند در گتاب خطابات گفته است:«اول تعلیم بهاالله،تحری حقیقت است و باید انسان تحری حقیقت کند و از تقلید دست بکشد» کتاب خطابات مبارکه جلد دوم ص144 (127بدیع)متاسفانه این سخن در ایین بهایی تنها صورت شعار به خود گرفته و در مقام عمل ،کمتر خبری از ان می توان بدست اورد زیرا در درجه نخست ،خود بها و سپس پسرش عبالبها بدان عمل نکرده اند و بر سخن باطل تعصب ورزیده اند!گواه این امر،ماجرای ذیل است:علی محمد باب شیرازی در یکی از اثار خود به نام دلائل السیعة که پیروانش ان را اثر الهام خداوند می شمرند ،دچار غلط بس روشنی شده است. وی پنداشته است که داوود پیامبر (ع)مدتی مدید پیش از موسی کلیم الله می زیسته است در حالیکه داوود (ع)از پادشاهان و پیامبران بنی اسرائیل شمرده می شود و به تصریح قران مجید و تورات قوم یهود پس از موسی (ع)زندگی می کرده است.علی محمد در این باره می نویسد:«نظر کن در امت داود ،پانصد سال در زبور تربیت شدند تا انکه به کمال رسیدند .بعد که موسی ظاهر شد ،قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند،ایمان اوردند،مابقی ماندند.»کتاب الاسرا الاثار اثر اسدالله مازندرانی مبلغ بهایی حرف ر-ق-ص109(129بدیع)این سخن بر پیروان باب گران امد اما در دوران حیاتش از وی چیزی نپرسیدند .پس از مرگ باب ،مکرر از بهاالله سوال می نمودند که مگر ممکن است داود پیش از موسی ظهور کرده باشد؟
بهاالله بجای انکه راه انصاف را پوید و به خطای باب اذعان کند ،در دفاع از وی تعصب ورزیده و در کتاب اشراقات چنین نوشت:«الی حین چند کره اهل باین سوال نموده اند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم –علیه بهاالله الابهی-بوده لکن نقطه اولی –روح ما سوی فداه-(منظور علی محمد باب است)ان حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره ،مخالف کتب و ما عند الرسل است»کتاب اشراقات اثر بهاالله ص18سپس بدین اشکال چنین پاسخ داده است:«سزاوار عباد ان که مشرق امر اللهی(مقصود علی محمد باب است)را تصدیق نماید و در انچه از او ظاهر شود چه که به مقتضیات حکمت بالغه ،احدی جز حق اگاه نه.»ایا بهاالله نمی دانست که ان خطای تاریخی قابل انکار نیست و با مقتضیات حکمت بالغه تفاوت دارد؟اری،او بدین امر واقف بود ولی ترک تعصب و تحری حقیقت را به فراموشی سپرده بود!اما عباس عبدالبها چون این غلط اشکار را در اثار باب دید،به جای انکه دیده انصاف گشاید و تسلیم حقیقت شود،او نیز در مقام توجیه برامده و نوشت:«در لوح حضرت اعلی،ذکر داودی است که پی از حضرت موسی بود،بعضی را گمان چنان است که مقصود داودبن یسا است و حال انکه حضرت داود بن یسا بعد از حضرت موسی بود.لهذا مغلین و معرضین که در کمین اند این بهانه را نمودند و بر سر منابر –استغفر الله ذکر جهل و نادانی کردند.اما حقیقت حال این است که دو داود است، یکی پیش از حضرت موسی دیگری بعد از حضرت موسی»اسرار الاثار ص110این توضیح خود تعصب و غفلت عبدالبها را می رساند زیرا در سخن باب و نیز در گفتار بها ذکر داودی رفته است که صاحب زبور بوده است و این همان داود بن یسا است که مدتت ها بعد از موسی زندگی می کرد و از انبایا بنی اسرائیل به شمار می امد نه داودی که پانصد سال قبل از موسی می زیسته و دارای امتی بوده است اما هیچ نام و نشانی از او در میان نیست!چنین داودی جز در تخیلات متعصبانه عبدالبها ان هم در تنگنای جدل-یافت نمی شود!متاسفانه بهائیان نیز به پیروی از روسای خود،به راه توجیه و تاویل گرائیده اند و از شدت تعصب تحری حقیقت را فراموش کرده اند.
بهائیان همواره وانمود می کنند که ائین بهایی با چند همسری مخالف است!هنگامی که به ایشان گفته می شود:بهاالله ،خود بیش از یک همسر داشت،شما چگونه ادعا می کنید که ائین او با چند همسری مخالفت دارد؟پاسخ می دهند:بهاالله بدین کار پیش از بعثت و رسالتش اقدام نموده است!در حالی که بها الله ضمن کتاب اقدس که پیروانش ان را کتاب اسمانی می دانند ،سفارش نموده که بهاییان بیش از دو همسر نگیزیینند و می گوید:ایاکم ان تجاوز عن اثنتین(بپرهیزید که از دو زن تجاوز نکنید)خود وی نیز چنانکه گذشت،چند همسر گرفته است ولی پیروانش دست از تعصب و انکار بر نمی دارند!در اسلام،رعایت دقیق عدالت برای چند همسری شرط لازم است(نسا ایه 3) و اجرای ان کار هر کس نیست و همینقدر خوف عدم عدالت،مانع از چند همسری می شود به دلیل ایه : فان خفتم ان لا تعدلوا فواحده.ما مسلمانان دستور به تحری حقیقت را در قران کریم یافته ایم انجا که می فرماید:فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم الوالباب.(زمر/18)از سوی دیگر قران مجید حمین و نعصب جاهلانه را به کافرین نسبت می دهند و می فرمایند:اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة،حمیة الجاهلیه...(فتح26)از پیامبر بزرگ اسلام نیز پرسیده اند:ایا این از تعصب است که کسی وابستگانش را دوست داشته باشد؟پیامبر(ع) فرموده:نه!ولی این امر نمونه تعصب است که کسی وابستگانش خود را در ستمگری یاری دهد.)سنن این ماجه کتاب 36 باب 7اینک باید پرسید:کدام تعصب و ستمگری بدتر از این است که انسان ،دیگران را در ایین باطلشان یاری دهد؟سزاوار است که بهائیان انصاف روا دارند و کجروی روسای خود را انکار نکنند و انان را در راه باطل یاری نر سانند.همچنانکه توده مسلمانان نیز باید به پیروی از کتاب خدا و سنت رسولش ،ترک تعصب کنند و چون به ایشان اندرز دهند که از پیرایه های مذهبی دوری گزینند و دین خالص خدا را بجویند،لجاجت نشان ندهند.

بهائیان در عصر پهلوی ها

آقای احمد اللهیاری از روزنامه نگاران قدیمی و شاعران نام آشنا برای اهالی قلم و روزنامه و کتاب است؛ که تجربه و پیشینه ای چهل ساله را با خود حمل می کند. «اللهیاری» فعالیت حرفه ای را از اوایل دهه 1340 آغاز کرد و از امضا کنندگان بیانیه اولیه تأسیس کانون نویسندگان ایران در اواسط دهه 1340 بود. فعالیت سیاسی را همراه و همگام با فعالیت های مطبوعاتی آغاز کرد و برای نخستین بار پس از قیام خونبار 15 خرداد 1342 به مدت چند ماه بازداشت و به سربازی اعزام گردید. وی برای آخرین بار در اواسط دهه پنجاه به اتهام همکاری با جریان های مارکسیستی دستگیر شد، اما به دلیل ضعف روحیه و نداشتن انگیزه، مقاومت را رها کرد و از زندان آزاد گردید.
همکاری با هفته نامه های «فردوسی»، «تماشا»، «صبح امروز»، سپس استخدام در تلویزیون ملی ایران، «روزنامه اطلاعات» و «روزنامه کیهان» از جمله فعالیت های وی در رسانه های رژیم ستمشاهی است. اللهیاری همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در جریان فعالیت گروهکهای افراطی مارکسیستی- و به عبارت درست تر، جریان چپ آمریکایی- اندک زمانی پس از پیروزی انقلاب، همکاری با روزنامه کیهان را رها کرد. وی چند سال بعد با آغاز انتشار «ماهنامه کیهان فرهنگی» به پیشنهاد مرحوم «حسن منتظر قائم» همکاری مجدد خود را به عنوان ویراستار با ماهنامه کیهان فرهنگی از سر گرفت و به دنبال آن مدتی با سمت ویراستار با سازمان انتشارات کیهان ادامه داد. در دوره جدید، با آغاز مدیریت آقای حسین شریعتمداری (نماینده مقام معظم رهبری در مؤسسه کیهان) پس از مدتی قطع همکاری فعالیت دیگرباره فعالیتهای خود را با «دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان» دنبال کرد. کتاب «بهائیان در عصر پهلوی ها» بخشی از مشاهدات و ناگفته های وی از فعالیت فرقه ضاله بهائیت در دوران حاکمیت و اقتدار خاندان پهلوی در ایران است. که از این شماره به صورت پاورقی برای خوانندگان علاقه مند به مباحث تاریخی روزگار معاصر منتشر می گردد. دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان یادداشت نویسنده کتابی که پیش رو دارید، به موضوعی خاص اختصاص دارد و نشان دهنده سلطه بی چون و چرای بهائیت و حضور پررنگ و آشکار آنان بر مقدرات و زندگی مردم مسلمان ایران در دوران دیکتاتوری رضاخان و سپس ایام اقتدار پسرش محمدرضا پهلوی تا سپیده دم پرطراوت پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 است. عمده آنچه در این کتاب آمده است را شخصاً و طی ده ها سال تلاش و تکاپوی حرفه ای در عرصه فعالیت های مطبوعاتی شاهد بوده ام. همچنین در طی سال ها فعالیت در حوزه رسانه های کشور، اعم از رادیو و تلویزیون و مجلات و روزنامه های مهم و پرتیراژ ایران در دوران دیکتاتوری خاندان پهلوی، همواره نظاره گر غارتگری بیت المال مردم مسلمان ایران توسط بهائیان و حاکمیت این فرقه ضاله بر جریان تصمیم گیری و اجرای امور کشور براساس طرح و برنامه های غارتگرانه صهیونیستی و تلاش و کوشش آنان برای «الیناسیون» و «از خودبیگانه کردن» مردم، مخصوصاً جوانان این آب و خاک بوده ام. از این روی افشای آنچه را که در آن سال ها و از نزدیک به صورت روزمره شاهد بوده ام بر خود فرض دانسته و وظیفه خود می دانم تا مردم، به خصوص آیندگان را از آنچه در روزگار اقتدار خاندان پهلوی از سوی بهائیان بر این مردم و آب و خاک رفت، آگاه کنم؛ تا در فردای این سرزمین، نویسندگان تاریخ، آنچه را که از رهگذر سلطه غیر رسمی بهائیان بر سر مردم ما آمد، از خاطر نبرند و در تدوین تاریخ اجتماعی ایران در عصر پهلوی، یک سند و یک کتاب متکی بر مشاهدات مستقیم یک روزنامه نگار را در اختیار داشته باشند. تردیدی ندارم که از نخستین روز انتشار این کتاب، کلیه مجریان و برنامه سازان تلویزیون های ماهواره ای خارج و یا روشنفکران گریخته از کشور علیه من موضع خواهند گرفت و ضمن ترور شخصیت، به نفی گذشته ام نیز خواهند پرداخت. اما من را دیگر از این موضع گیری های خصمانه هراسی نیست. زیرا به این یقین رسیده ام که دشنام های آنان، موجب بخشایش گناهان من و نزدیکی بیشتر من به خداوند خواهد شد. جریان کاذب روشنفکری، من را سال های سال از خدا دور کرده بود و چه سعادتمندم که در این سال های آخر عمر از ضلالت و گمراهی بیرون آمده ام و می کوشم تا خود را به سرچشمه رستگاری برسانم. آری، من را دیگر از جوسازی های ضدانقلاب و مزدبگیران و جیره خواران حزب استعمار ساخته بهائیت و رادیو تلویزیون ها و روزنامه و مجلات و سایر رسانه های وابسته به آنان، هراسی نیست و یقین دارم که آنها در این گونه خرابکاری ذهنی توفیق نخواهند یافت. زیرا اکثر اهالی قلم و کتاب و کتابخوانی روزگار سیاه محمدرضا پهلوی، هنوز نام من را به خاطر دارند و آثار من، چه به صورت پژوهش و تحقیق در حوزه ایران شناسی و چه به صورت برنامه های رادیویی و تلویزیونی و یا به صورت متن و گفتار فیلم ها و برنامه های مستند در آرشیو مرکز پژوهش های تلویزیون ملی ایران، دفتر مرکز خبر و مجله تماشا (ارگان مطبوعاتی سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران)، یا به صورت گزارش ها و مقالات چاپ شده در جراید مختلف، بویژه روزنامه های کیهان و اطلاعات، در آرشیو مطبوعات و کتابخانه ملی ایران باقی است و امضای من در ذیل اولین بیانیه تأسیس کانون نویسندگان (دوره اول) که با همت و تلاش زنده یاد جلال آل احمد انتشار یافت، وجود دارد. اسناد حضور و فعالیتم در دوره دوم کانون نویسندگان ایران و نیز عضویتم در سندیکای خبرنگاران مطبوعات در دسترس همگان قرار دارد و پس از پیروزی انقلاب نیز به دعوت مرحوم حسن منتظرقائم در شمار چهار نفر عضو اولین هیأت تحریریه ماهنامه «کیهان فرهنگی» فعالیت داشته ام و این اسناد اثبات می کنند که من ده ها سال در متن اصلی رویدادهای فرهنگی و مطبوعاتی این کشور زیسته ام و خود از نزدیک شاهد مسائلی بوده ام که در این کتاب به بخشی از آنها اشاره کرده ام. در پایان وظیفه خود می دانم تا از حسن نیّت جناب آقای حسین شریعتمداری، نماینده مقام معظم رهبری در مؤسسه کیهان و نیز تشویق و یاری آقای حسن شایانفر، مشاور فرهنگی و مدیر دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان که امکان چاپ این اثر را فراهم کردند و نیز سرکار خانم مریم تهرانی که در تهیه بسیاری از اسناد و رفرنس های این کتاب به من یاری رساندند، سپاسگزاری نمایم. خداوند حسن نیّت آنان را در شمار باقیات الصالحات آنها قرار دهد و امید که خوانندگان محترم نیز از طلب آمرزش و دعای خیر در حق این حقیر، دریغ نورزند. زیبد که ز درگاهت، نومید نگردد باز هر کس که به امیدی بر خاک درت افتد احمد اللهیاری 1386.3.5 فصل اول دوره رضاخان حضور بهائیان پس از کودتا رضاخان مدتی پس از دستیابی به تاج و تخت، که به گواهی اسناد آن را مدیون استعمار و عمله آن بود و پس از تثبیت خود به بهانأ نوسازی کشور، هجوم علیه اسلام و روحانیت را آغاز کرد و هرروز به بهانه ای محدودیتی جدید برای روحانیون و اجرای تکالیف و آداب و سنن اسلامی مردم ایجاد می کرد. او پس از کودتای 9129 و در ابتدای فعالیتش، با هدف عوام فریبی از خود چهره ای طرفدار اسلام نشان می داد و در روز تاسوعا و عاشورا در حالی که به سرخود کاه گل می مالید، همراه با دسته سینه زنان فوج قزاق مقیم تهران، به حسینیه ها و تکایای مختلف در چهار محله معروف تهران می رفت، اما پس از رسیدن به پادشاهی به طور کامل رنگ عوض کرد و تا آنجا پیش رفت که حتی برگزاری جلسات مذهبی در خانه ها را هم ممنوع اعلام کرد و حق پوشیدن لباس روحانیت و داشتن عمامه و ایراد سخنرانی اسلامی و منبر رفتن و موعظه را از بسیاری مبلغین و وعاظ مسلمان سلب کرد و به زور سرنیزه و قوای نظامی و انتظامی، چادر و حجاب از سر زنان مسلمان برداشت. در این دوره به موازات کمرنگ نمودن نقش روحانیون مسلمان، بهائیان قدرت گرفتند و به صورت نمایان و بارز در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی ایران به ایفای نقش پرداختند. رضاخان شخصاً به بهائیان اعتماد فراوان داشت. تا جایی که یک افسر بهایی به نام ستوان اسداله صنیعی (وزیر جنگ در کابینه هویدا) را به عنوان «پیشکار» و «آجودان» و رئیس دفتر ولیعهدش محمدرضا پهلوی منصوب کرد و حتی قصد داشت یکی از بهائیان معروف به نام مجید آهی(1) را نخست وزیر کند. مجید آهی از عوامل مؤثر در صعود رضاخان و از رجال دوران پهلوی، نوه میرزامجید ، منشی سفیر روسیه و شوهر خواهر حسینعلی نوری (بهاء) بود. از دیگر بهائیان دوره رضاخان باید از عبدالحسین نعیمی یاد کرد. وی پسر میرزا محمد نعیم شاعر معروف بهایی بود. میرزا محمد نعیم که پس از مهاجرت به تهران به استخدام سفارت انگلیس درآمده بود، پسرش عبدالحسین را هم در این سفارتخانه به کار گماشت. نقش مخربی که عبدالحسین نعیمی در نهضت جنگل و در میان یاران میرزا کوچک خان ایفا کرد، بر اساس مأموریت محوله از سوی سفارت انگلیس بود. (2)
پی نوشت ها :
1- مجید آهی در سال 5126 شمسی به دنیا آمد. وی نوه میرزا مجید، شوهرخواهر میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) بود. میرزا مجید، مقام منشی سفارت روسیه را برعهده داشت و بنابه نوشته شوقی افندی، به هنگام حمله ناموفق بهائیان به کالسکه ناصرالدین شاه در جاده قصر دوشان تپه که منجر به صدور دستور قتل بابی ها شد، ویبهاءالله را به خانه خود در باغ تابستانی سفارت روسیه برد و با اعمال نفوذ پرنس دالکورکی - وزیر مختار روسیه در ایران - شاه از کشتن و زندانی کردن بهاءالله خودداری کرد و او را به همراه یک فوج از سربازان روسی به عراق - که جزو امپراتوری عثمانی بود - فرستاد. مجید آهی برای ادامه تحصیل به «پطرزبورگ» رفت و در رشته حقوق فارغ التحصیل شد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. بعد از کودتای 9129 به حمایت از رضاخان پرداخت. به همین سبب با علی اکبر داور حزب رادیکال را با هدف به سلطنت رساندن رضاخان ایجاد کرد. پس از حمله متفقین به ایران رضاشاه ریاست دولت را به وی تکلیف کرد، ولی او زیر بار نرفت. در کابینه محمدعلی فروغی وزیر دادگستری و در واقع قائم مقام و همه کاره دولت بود. مجید آهی در تمام دوران سلطنت رضاخان از قدرتی فوق العاده برخوردار بود. وی در سال 4132 درگذشت. 2 -عبداله شهبازی، جستارهایی از تاریخ بهائیگری ایران، فصلنامه تاریخ معاصر، سال هفتم، شماره 72، ص 0.5